به گزارش خبرنگار کتاب آباجان به نقل از ایرنا، کتاب «هزار و یک شب»، مجموعهای از داستانها و افسانههای قدیمی از فرهنگهای عربی، ایرانی و هندی است. هزارویکشب در چهارچوب روایتهای شهرزاد برای پادشاه نوشته شده است. داستان اصلی درباره پادشاهی است که پس از خیانت همسرش، تصمیم میگیرد هر شب با یک زن ازدواج کند و صبح فردا او را اعدام کند. وقتی که قرعه به نام شهرزاد، دختر وزیر میافتد که روشی خلاقانه برای نجات زنان از این سرنوشت پیدا میکند. او هر شب داستانی برای پادشاه تعریف میکند که آنقدر جذاب و پرکشش است که پادشاه را وادار میکند تا شنیدن ادامه داستان، اعدام او را به تعویق بیندازد. یک مساله در این کتاب، طولانی بودن آن است. اویژگی که شهرزاد را زنده نگه داشت، این روزها مورد پسند مخاطب به خصوص جوانان نیست. به همین دلیل محمود دولتآبادی به انتخاب گزیده داستانهای این مجموعه اقدام و آن را با عنوان «آوردهاند که…» منتشر کرده است.
کتاب دوم به آثار بیهقی اختصاص دارد
محمود دولتآبادی در گفتوگو با خبرنگار کتاب آباجان به نقل از ایرنا، درباره چگونگی انتخاب داستانهای «هزار و یک شب» با اشاره به اینکه سلیقه جامعه در انتخابش تاثیری نداشت، گفت: من به فکر این نیستم که جامعه به چه سبک ادبیاتی علاقهمند است تا همان را بنویسم. کار نویسنده این نیست. نویسنده کار خود را انجام میدهد و آن را به جامعه پیشنهاد میکند، مردم اگر دوست داشتند اثر نویسنده را میخوانند و اگر دوست نداشتند آن را تهیه نمیکنند.
نویسنده پیشکسوت در توضیح کتاب «آوردهاند که…» بیان کرد: این کتاب قصههای کوتاهی از «هزار و یک شب» است که میتوان در پنج ساعت خواند. «هزار و یک شب» کتابی قطوری است و مطالعه آن به زمان قابل توجهی نیاز دارد. «آوردهاند که…» متنی دلنشین دارد و در آن همه چیز نسبتا واقعی است. اینکه در مدت کوتاهی به چاپ دوم رسیده است، نشان میدهد که با استقبال مردمی هم مواجه شده است.
او با اشاره به تولید محتوای گسترده در شبکههای مجازی، گفت: در این شبکهها به شکل سرریز محتوا تولید میشود، در این میان چاپ کتاب به شکل کاغذی، میتواند موجب آشنایی جوانان با ادبیات قدیم و زبان فارسی شود. با همین هدف گزیدهای از «هزار و یک شب» را در یک کتاب جمع کردم.
دولتآبادی با اعلام اینکه کتاب دیگری هم در همین حوزه در همکاری با نشر وزن دنیا و نشر سلوک در دست چاپ دارد، توضیح داد: کتاب دوم به آثار بیهقی اختصاص دارد، امیدوارم آنهم منتشر شود و به آشنایی جوانان با ادبیات کلاسیک کمک کند.
امیدوارم گزینش این مجموعه پربیفایده نباشد
دولتآبادی در بخشی از مقدمه مجموعه «آوردهاند که…» نوشته است:
«در این مجموعه نگاه من به انتخاب قصهها سه محور اساسی دارد، به دور از توهمات افسونگرانه و آن سه محور عبارتند از عشق، هنر و موسیقی و طنز، نیز اشارتی به خاندان و خوی برمکیان در آن کتاب که مقولاتی را در بر میگیرند. بدیهی است عشقهایی که در این کتاب به حکایت درآمده بسیار شدید و در زمره همان عشقهای افسانهای است که نمونه منفی آن لیلی و مجنون است و نمونه نیرومندتر و صادقانهتر در این قصهها هست. همچنین خاندان موصلی که پهنای نزدیکتر به واقعیت را در این کتاب به خود اختصاص دادهاند، که هنرمندان موسیقی هستند و نیک بوده که به آنها در این گزیده پرداخته شود و حیف میبود که جوانان ما از این قریحه و نبوغ موسیقایی که در زمان خودش شهر و دیار مربوطه را فتح کرده بود، بیخبر بمانند. دیگر خاندان برمکیاناند که این خاندان از خراسان بزرگ ابتدا به شام کوچانده میشوند و سپس به بغداد و وزارت و صدارت و سلطنت را میآموزند و خود قربانی استبداد هارونی میشوند. البته به سعایت یک خاندان ایرانی دیگر به نام خاندان «بوسَهل» و این فاجعهای است که گرچه پیش از آن در تاریخ ما بیسابقه نبوده است، بعد از آن به تناوب این رقابت حسدورزانه و بخیل موجب قربانیشدن همهی سران مدبر و مقاوم ایران شده بوده است. یعنی رقابت کینهتوزانه بین خاندانها، بین شخصیتها، بین نیروهای قدرتیافته در لایههای فرازین اجتماعیِ هر زمان مثل بابک و افشین، مثل آنچه در دوره غزنویان میان حَسنک وزیر و بوسَهل زوزنی رخ میدهد و بین اَحمد مِیمَندی و بوبَکر حَصیری و این کینهورزیهای جاهطلبانه کماکان ادامه یافت تا روزگار ما همچون تنافر میان محمد مصدق با قوامالسلطنه موسوم به جناب اشرف، و یکی از اسناد معتبر آن در کتاب بوالفضل آمده است به آشکاری چنانچه در جای خود توانسته مایه تخریب یک نظام حکومتی بشود.
به این ترتیب، امیدوارم گزینش این مجموعه پربیفایده نباشد، سهل است که مفید هم بیفتد؛ خاصه در میان جوانان و نوجوانان. گرچه میتواند به صورت کتابی بالینی برای پایان شب و هنگام خواب برای سالمندان نیز بد نباشد، بیآنکه از دیو و پری و اغراقهای دور از باور در آن آمده باشد.»
قسمتی از متن کتاب
پس از آن، به کنار گودال برآمد دید که گرگ پشیمان و گریان است. روباه نیز بگریست. گرگ سر بر کرد و با روباه گفت: «آیا گریهات از دلسوزی است؟»
روباه گفت:« به آنکس سوگند که تو را به این گودال افکنده که گریستن من از دلسوزی نیست، بلکه از برای زندهماندن تو تا این زمان است و افسوس من از همین است که چرا تو پیش ازین (از این) بدینجا نیفتادی. هرگاه پیش از آنکه من با تو ملاقات کردم، تو بدینجا افتاده بودی، هر آینه من به راحت اندر بودم.»
گرگ با او گفت:« ای بدکردار، برو مادر مرا از این حادثه بیاگاهان، شاید در خلاص من حیلهای کند.»
روباه گفت:« تو از بسیاری طمع و حرص بدین گودال افتادی، دیگر راه خلاص شدن نداری. ای گرگ نادان، نشنیدهای که در مثل گفتهاند من لم یَفکِر فیالعواقب لَم یَامِنالمعاطب!»
گرگ با روباه گفت:« تو به من محبت اظهار میکردی و به مودت من رغبت داشتی و از سطوت من به بیم اندر بودی، اکنون تو به کردار بد من پاداش بد مده که هرکه قادر گردد و به ضعیفان ببخشد مزد او با پروردگار است.» چنان که شاعر گفته است:
چو قدر دادت ایزد بر گنهکار
به عفوش بنده کن تا بنده گردد
که مجرم کشتهی احوال خویش است
چو بوی عفو یابد زنده گردد
روباه گفت: «ای نادانترین درندگان احمقترین وحشیان، آیا ستمگری خود را فراموش کردهای و کبر و احتشام خود یاد نداری که جانب یاران نگاه نداشتی و به زیردستان نبخشودی؟» و چگونه پند شاعر نشنوم که گفته است:
پسندیدهست بخشایش ولیکن
منه بر ریش اخلق آزار مرهم
ندانست آنکه رحمت کرد بر مار
که ظلم است بر فرزند آدم
(صفحه ۱۷۸ و ۱۷۹)
کتاب «آوردهاند که…» به انتخاب و مقدمه محمود دولتآبادی، ترجمه عبدالطیف طسوجی و تصویرگری فرشید پارسیکیا، در ۳۰۰ صفحه، کاغذ بالکی، جلد سخت، قطع رقعی، شمارگان دو هزار نسخه، توسط نشر وزن دنیا و با همکاری نشر سلوک در سال ۱۴۰۳ به چاپ دوم رسید.