گروه سیاسی خبرگزاری آباجان به نقل از تسنیم ـ کیاوش کلهر؛ دانشآموختۀ علوم سیاسی:
یکی از معروفترین هزارهگرایان مسیحی در تاریخ، ویلیام میلر، کشاورز و واعظ آمریکایی قرن ۱۹ بود که پس از مطالعه کتاب مقدس، به این نتیجه رسید که بازگشت دوم مسیح (The Second Coming) باید در یک تاریخ مشخص، یعنی سال ۱۸۴۳ یا ۱۸۴۴ رخ دهد. او با این ادعا، بر سر مشتی نابخردتر از خودش شیرۀ بازگشتِ مسیح مالید و در سخنرانیهای پرشوری که ایراد میکرد، هزاران نفر از مردم را بهامید بازگشت مسیح، فریفت. شیادی میان پیروان میلر، اعلام کرد که براساس محاسبات تقویم یهودی، روز یوم کیپور سال ۱۸۴۴ برابر با ۲۲ اکتبر، تاریخ دقیق بازگشت مسیح است. پیروان میلر تمام اموال خود را فروختند، لباسهای سفید پوشیدند و بر سر تپهای، شب را بهامید بازگشت مسیح از آسمان به صبح رساندند، ولی صبح که بردمید، و مسیح طلوع نکرد، خورشید آخرالزمان باوری آنان نیز غروب کرد.
کاراکتر میلر و ایدۀ بسیط هزارهگرایی، در این یادداشت، ایدهای در علوم اجتماعی ایران را نمایندگی میکنند که نام آن را میتوان بهتبعیت از جامعهشناسی تفهمی وبر، «جامعهشناسی تفننی» با گرایش «پیشگوییهای جامعهشناسانه» نام نهاد. پایهگذار این برش مطالعاتی در جامعهشناسی ایران یا بهعبارتی ویلیام میلرِ جامعهشناسیِ هزارهگرای ایران را هم میتوان حسن محدثی دانست.
بهمناسبت دومین سالگرد پیشگویی تاریخی او در ۱۵ دی ماه سال ۱۴۰۱ که در ۲۳ دی ماه رسانهای شد، در این یادداشت مفهوم «کفبینی جامعهشناختی» و علل بروز چنین پدیدههایی را بحث میکنیم.
کفبینی جامعهشناختی
روز ۲۳ دی ماه سال ۱۴۰۱ بود که نقلقولی از حسن محدثی، شتابان فضای مجازی فارسی را درنوردید؛ “فعلاً خودکشی یا مهاجرت نکنید!”، حسن محدثی در جلسه نقد و بررسی مقالۀ بررسی «چشماندازهای نظری درباره خیزشهای اجتماعی ایران» در اظهارنظری عجیب، پیشگویی کرد که «من منتظرم که در یکی دو سال آینده، تحولات اجتماعی بزرگی را ببینیم…، ما تحولات بسیار بزرگی در پیش داریم. در یکی از یادداشتهایم نوشتم که کسانی که میخواهند مهاجرت یا خودکشی کنند و مأیوس هستند، دست نگه دارند، یکی دو سال دیگر صبر کنند و منتظر باشند که این تحولات خودشان را نشان دهند.»
او در ابتدای همین بحث و جلسه که قرار بود نقد آخرین مقالۀ او در رابطه با جنبشهای اجتماعی در ایران باشد، یکی از اصلیترین و خطیرترین مأموریتهای کار علمی را پیشبینی آینده دانست. حرف او پربیراه نیست. یک مطالعۀ علمی، در صورتی که روشمند به انجام برسد، میتواند تا حد قابلقبولی از بصیرت آیندهنگرانه به محقق بدهد. در اولین تعریفها از پژوهش علمی نیز بیان شده است که اگر پژوهش علمی، براساس روش صورت بگیرد، در نهایت میتواند محققکنندۀ بخشی از آیندهنگری باشد.
محدثی در ابتدای همین جلسه، میان تحلیل و پژوهش علمی، خط تمایز مهمی میکشد و مهمترین مولفۀ ارتقای یک تحلیل به کار علمی را همین نگاه آیندهنگرانه آن میداند. محدثی بیآنکه خود بداند، در سال ۱۴۰۱، باب جدیدی در مطالعات علوم اجتماعی باز کرد؛ او درِ «علوم اجتماعی کفبینانه و رمالانه» را گشود. پژوهش علمی، بر جمعآوری دادههای دقیق و تا حد امکان غیرمغرضانه استوار است. دادههایی که تلاش میشود حد قابلقبولی از دربرگیرندگی را داشته باشند و محقق نیز برای یافتن پاسخ و نه تصدیق مفروضات پیشین وارد میدان وسیع تحقیق میشود، مسیری که محدثی دقیقاً سالهاست که بهعکس میرود. او مانند ویلیام میلر هزارهگرا، تنها در پی آن است که دادههای میدانی بیرونی را در جهت تأیید مفروضات ذهنی و یا شاید تصدیق تمنیات خود بهکار بگیرد، بهعبارت دیگر، او شیپور کار علمی را از سر گشاد میزند.
مشکل بزرگتر کار محدثی چیست؟ کار علمیای که بر اساس جمعآوری غیرسوگیرانۀ دادهها استوار باشد، راه به پیشبینی میبرد؛ اما پژوهشی که برای تصدیق آرزوهای پژوهشگر انجام شود، در نهایت سر از کفبینی علمی و پیشگویی درمیآورد. تمایز میان پیشبینی و پیشگویی، در همین دقت در جمعآوری دادهها و سوگیری محقق و نیت او برای ورود به میدان تحقیق است. برای محدثی، پرسشی برای پاسخ وجود ندارد که دادهها او را بهسوی پاسخی رهنمون شود؛ بلکه او تنها در میدان تحقیق تلاش دارد برای دکمۀ بافتههای ذهنی خود، کت روشمندی علمی بدوزد؛ مسیری که در نهایت بهجای آن که بهسمت پیشبینی علمی برود، سر از وادی مجعول «رمالی جامعهشناختی» درمیآورد. رمالی جامعهشناختی همین سر و ته رفتن مسیر پژوهش علمی است. محققی که نه برای یافتن پاسخ، که بهنیت تصدیق مفروضات کار میکند، بهجای پیشبینی، در بهترین حالت میتواند رمالی کند اما به آن خلعت کار علمی بپوشاند!
شیپور از سر گشاد
مهمترین دلیل برای اثبات گزارۀ «به میدان تحقیق رفتن برای یافتن استناداتی جهت تأیید مفروضات شخصی» چیست؟ تناقضهای غیرقابل درک که سازۀ ذهنی مشوش پژوهشگر را نشان میدهد. محدثی در همین سخنرانی تاریخی خود، این ایده را بیان میکند که آنچه موجب شده است ایران بهباور او تا دو سال آینده دستخوش تغییرات بزرگی شود، تحول نهادی در جامعۀ ایران است. بهباور او، نهادهایی مانند خانواده و دین، ستونهای جامعه هستند که تغییر در این نهادها، مانند زلزله تمام ارکان جامعه را تغییر میدهد. تقریباً هر پژوهشگر علوم اجتماعی که با ادبیات بحث آشنا باشد، نیک میداند که بحث از تغییرات نهادی، بحث از تغییرات آهسته، پیوسته و درازمدتی است که بهدشواری میتوان در بازههای کوتاه آنان را نشان داد. محدثی در غیرقابلباورترین موضعگیری ممکن، برای نشان دادن تغییرات در بازۀ کوتاه یک تا دو سال، به درازمدتترین روند تغییرات در جوامع، یعنی تغییرات نهادی اشاره میکند! کدام پژوهشگر سلیمی است که بتواند بپذیرد که کسی، وعدۀ تغییرات شگرف، در بازهای کوتاه، آن هم با توجه به تغییرات نهادی را داده است و در سواد گوینده شک نکند؟ واقعاً کدام عقل سلیمی است که بپذیرد یک محقق جامعهشناسی، با مفروض داشتن تغییرات نهادی، چشمانداز این تغییرات را یک یا دو سال میداند؟ این تناقضهای ابتدایی در سازۀ پژوهشی فرد، همانی است که از آن به «به میدان تحقیق رفتن برای یافتن استناداتی جهت تأیید مفروضات شخصی» میتوان نام برد.
حسن محدثی و دیگر جامعهشناسانی مثل او، اتفاقاً از زمرۀ کسانی هستند که تصور میکنند که ایدهآل فقدان سوگیری شخصی پژوهشگر در فرآیند پژوهش، قابل دستیابی است و سالهاست که هر نوع از پژوهشی را که از دنیای گلخانهای ذهنیشان جدا باشد، با برچسبهای غیرعلمی یا غیرروشمندی طرد میکنند، مشکلی که اتفاقاً خود بیش از همه گرفتار آن هستند و نهتنها که پژوهش بهمعنای در تلاش بودن برای پاسخ به مجهولاتی انجام نمیدهند، بلکه تنها بهدنبال ریسیدن یک نخ تئوریک برای دنیای ذهنیشان هستند.
محدثی به کاری مشغول است که شاید بتوان آن را آبِ سیاستزدگی در شیرِ تحلیل علمی کردن، نامید! او نهتنها در میدان تحلیل، در پی یافتن پاسخ به مجهولات نیست و تنها در پی یافتن تأییداتی برای مفروضات خود است، بلکه در جستوجوی این تأییدات برای مفروضات هم، بهصورت سیاستزده عمل میکند. او دادهها را تنها براساس اغراض سیاسی شخصی گزینش میکند و لنز جستوجوی دادههای او تنها برای دریافت نور اغراض سیاسی شخصی باز است.
مسابقۀ آبروریزی
مشکل دیگر آن است که محدثی، مثل تقریباً بخش مهمی از جامعهشناسان ایرانی، تصویری از فروپاشی را در ذهن دارند و تلاش دارند با بافتههای علمی، آن را صورتبندی کنند، در نتیجه تمام آنان وارد یک پروسۀ مضحکی از رمالیهای جامعهشناسانه با زمینۀ «دیدید من اول گفتم» میشوند تا نشان دهند که مثلاً بر جامعۀ ایران اشراف نظری دارند، اتفاقاً در همین سخنرانی معروف هم او یکبار دیگر این زمینۀ «دیدید من اول گفتم» را نشان میدهد و میگوید؛ «سالها پیش من اولین نفری بودم که گفتم ایران آبستن روحانیتستیزی است.»، این ایدۀ «دیدید من اول گفتم» و ایدۀ فروپاشی جامعهشناسان ایرانی که از هزارهگرایی مسیحی گرتهبرداری شده، میراثی است که البته روشنفکری ایرانی از اپوزیسیون بهارث برده است. رمالیِ فروپاشی، برای اپوزیسیون ایرانی البته لقمۀ چرب و نرم فاندهای میلیون دلاری و سخنرانی در دانشگاههای بینالمللی بهعنوان فعال سیاسی دارد، اما برای روشنفکر ایرانی که مشغول روتوش علمی کردن همان توهم اپوزیسیون است، فقط آبرویریزی علمی در پی دارد.
از بداقبالی محدثی بود که اوج این رمالیهای علمی تا امروز به نام او ثبت شده است. محدثی دقیقاً از نظر روش و هدف، شبیه همان هزارهگراهای مسیحی است. هزارهگراها دو هزار سال است که تصویری از بازگشت مجدد مسیح در ذهن دارند و میکوشند با انواع تلاشهای ذهنی یا رمالانه، هرآنچه را در عالم ماده اتفاق میافتد، آیتی از ظهور مجدد مسیح بگیرند. محدثی هم دههها است که تصویری از جامعۀ ایران و نظام سیاسیاش در ذهن دارد و تلاش میکند هرآنچه را در نظام اجتماعی اتفاق میافتد، آیتی بر آن بگیرد، در نتیجه بهجای آن که مثل دیگر جامعهشناسان دنیا که بسیار میل دارد خودش را با آنان مقایسه کند، کار علمی کند، در بهترین حالت شبیه به واعظهای مسیحی قرن ۱۹، تنها میتواند رمالی کند.
میان رمالیِ میلر که در سخنرانی معروفش با نام «خطاب به مؤمنان به ظهور نزدیک دوم»، گفته بود؛ «بسیاری از پدران ما که در انجیل ذکرشان رفته است، بیتردید آرزو داشتند روزی را ببینند که شما اکنون آن را نزدیک میبینید…، اکنون به شما میگویم: شاد باشید؛ زیرا اکنون نجات شما از تمامی گناه نزدیک است.» با حسن محدثی که سال ۱۴۰۱ گفت؛ «کسانی که میخواهند مهاجرت یا خودکشی کنند و مأیوس هستند، دست نگهدارند، یکی دو سال دیگر صبر کنند و منتظر باشند که این تحولات خودشان را نشان دهند.»، تنها دو قرن فاصله، یک زبان متفاوت و چند هزار کیلومتر بعد مسافت است؛ وگرنه که هر دو بهیکمیزان بیربط به علم و روشمندیاند.
بماند که میلر فلکزده، ادعای کار علمی و روشمند نداشت و به رمالیاش معترف بود که همین امتیاز را حسن محدثی هم ندارد و تصور میکند که مشغول فرآروی در علم است. کاری که محدثی میکند، در بهترین حالت، بیان آرزوها و ذکر تمنیات و لیست کردن نیازمندیها بهجای کار علمی است، یا در ارتقایافتهترین حالت، کار او را میتوان جستوجوی ادلهای برای مفروضات شخصی برای تعمیمهای ناروای اجتماعی دانست.
انتهای پیام/+