ارکستر سمفونیک تهران به رهبری مهمان مازیار یونسی، ۱۵ آبانماه روی صحنه میرود تا شبی فراموشنشدنی از موسیقی کلاسیک را رقم بزند. در میان قطعاتی که اجرا خواهند شد، «سمفونی شماره ۴» فلیکس مندلسون، آهنگساز برجسته آلمانی، درخششی ویژه خواهد داشت. این اثر با طراوت و جادوی خود، نمادی از حالوهوای ایتالیاست که مندلسون جوان در سفرهایش تجربه کرده و با قلم سحرآمیز خود به نُتها بدل کرده است. در این متن، با زوایای هنری این آهنگساز و سمفونی بینظیرش که به «سمفونی ایتالیایی» معروف است، بیشتر آشنا خواهیم شد.
فلیکس مندلسون (متولد ۳ فوریه ۱۸۰۹ در هامبورگ، آلمان – درگذشته ۴ نوامبر ۱۸۴۷ در لایپزیگ) آهنگساز، پیانیست، رهبر ارکستر و معلم برجسته آلمانی، یکی از چهرههای مهم دوره رمانتیک اولیه است. مندلسون در آثار خود از الگوها و فرمهای کلاسیک بهره میبرد اما جنبههایی از رمانتیسم را که به تخیل و احساسات اهمیت میداد و به نوعی مخالفت با فرمهای کلاسیک محسوب میشد، آغاز کرد. از جمله آثار برجسته او میتوان به «اورتور رومئو و ژولیت» (۱۸۲۶)، «سمفونی ایتالیایی» (۱۸۳۳)، «کنسرتو ویولن» (۱۸۴۴)، دو کنسرتو پیانو (۱۸۳۱ و ۱۸۳۷)، اوراتوریو «الیاس» (۱۸۴۶) و چندین قطعه موسیقی مجلسی اشاره کرد.
مندلسون از خانوادهای یهودی و با اصالت فرهنگی غنی متولد شد؛ پدر و مادرش، ابراهیم و لئا سالومون مندلسون، نخستین درسهای پیانو را به او آموختند. گرچه خانواده مندلسون به ریشههای یهودی خود افتخار میکردند، با این حال، تحت تأثیر اندیشههای لیبرال قرن نوزدهم، ایمان مسیحی را پذیرفتند و به این ترتیب فلیکس و خواهر و برادرانش در سال ۱۸۱۶ به عنوان لوتری تعمید یافتند. در سال ۱۸۲۲، با تعمید والدین، خانواده نام خانوادگی «بارتولد» را برگزید.
در زمان اشغال هامبورگ توسط نیروهای فرانسوی در سال ۱۸۱۱، خانواده به برلین نقل مکان کرد، جایی که مندلسون آموزشهای موسیقی خود را نزد اساتیدی همچون لودویگ برگر و کارل فریدریش زلتسر پی گرفت و از آموزشهای آنان در آهنگسازی بهره برد. علاوه بر موسیقی، آموزشهایی در زمینه ادبیات و هنرهای تجسمی دریافت کرد و ذهن او در کودکی بهطور گسترده پرورش یافت. مندلسون همراه با خواهرش به پاریس سفر کرد و در آنجا آموزشهای تکمیلی پیانو دید و با آثار ولفگانگ آمادئوس موتسارت آشنا شد.
مندلسون از کودکی استعداد فوقالعادهای در آهنگسازی داشت. او در دوران کودکی پنج اُپرا، ۱۱ سمفونی برای ارکستر زهی، کنسرتو، سونات و فوگ نوشت که عمده این آثار به صورت دستنویس در کتابخانه دولتی پروس نگهداری میشدند اما بسیاری از آنها در جریان جنگ جهانی دوم از بین رفتند. مندلسون نخستین اجرای عمومی خود را سال ۱۸۱۸ و در ۹ سالگی در برلین داشت.
مندلسون سال ۱۸۲۱ برای ملاقات با شاعر برجسته، یوهان ولفگانگ فون گوته، به وایمار سفر کرد و آثار یوهان سباستیان باخ و موتسارت را برای او نواخت. بین این دو، دوستی نزدیکی شکل گرفت. در پاریس، آهنگساز معروف لوئیجی کِروبینی به استعداد او پی برد و سال بعد مندلسون با خلق «اورتور رومئو و ژولیت» به بلوغ هنری خود رسید. این اثر، با ملودیهای شاعرانه و ارکستراسیون بینظیر، نشان از ذهن خلاق او و آیندهای درخشان داشت که برخی ویژگیهای سبک ارکستری ریمسکی-کورساکوف را پیشبینی میکرد.
مندلسون در مقام رهبر ارکستر نیز فعالیتهای برجستهای داشت. او ۱۱ مارس ۱۸۲۹، در زینگ آکادمی برلین، رهبری نخستین اجرای دوباره «پاسیون سنت متیو» اثر باخ پس از مرگ این آهنگساز را برعهده گرفت و بدین ترتیب به احیای آثار باخ در قرن نوزدهم کمک بزرگی کرد. مندلسون همچنین در این دوران به سوئیس سفر کرد و با کارل ماریا فون وبر دیدار داشت. اجرای اُپرای «شکارچی آزاد» اثر وبر در سال ۱۸۲۱ در برلین، مندلسون را ترغیب کرد تا صدایی ملی در موسیقی خود ایجاد کند. از آثار مهم او در این دوره، «اُکتت زهی در می بمل ماژور» (۱۸۲۵) بود که علاوه بر نمایش مهارت فنی و سبکی قابل توجه، اصالت ملودیک و ریتمیک فراوانی داشت. در این اثر، مندلسون سبک شِرز، سریع و بازیگوش را توسعه داد که بعدها در موسیقی برای نمایش «رویای شب نیمه تابستان» (۱۸۴۳) نیز از آن بهره برد.
در بهار ۱۸۲۹، مندلسون نخستین سفر خود به انگلستان را انجام داد و سمفونی شماره یک خود در سی مینور (۱۸۲۴) را در انجمن فیلارمونیک لندن رهبری کرد. در تابستان همان سال به اسکاتلند سفر کرد و در نامههای خود از این سفر، توصیفات شاعرانه و عمیقی از این سرزمین ارائه داد. او به اسکاتلند رفت «با ذهنی باز برای نغمههای محلی، گوشی برای شنیدن طنین طبیعت بکر، و قلبی برای درک احساسات ناب مردمان سادهپوش». در جریان این سفر با سر والتر اسکات در آباتسفورد نیز دیدار کرد. تخیل ادبی، تصویری و موسیقیایی مندلسون غالباً باهم درآمیخته میشد. به طور مثال، در نامهای که از هبریدز فرستاده بود، از تلاطم امواج در سواحل اسکاتلند یاد کرد و نُتهای ابتدایی اثر خود «هبریدز» (۱۸۳۰-۱۸۳۲) را به شیوهای نمادین به ثبت رساند.
مندلسون سالهای ۱۸۳۰ و ۱۸۳۲، به سفرهای متعددی در آلمان، اتریش، ایتالیا و سوئیس پرداخت و در نهایت سال ۱۸۳۲ به لندن بازگشت، جایی که رهبری اجرای «هبریدز» را به عهده گرفت و نخستین کتاب پیانویی خود با عنوان «Lieder ohne Worte» (آهنگهای بدون کلمات) را منتشر کرد که سال ۱۸۳۰ در ونیز تکمیل شده بود. مندلسون با موسیقی جذاب و ظریف خود به سرعت در انگلستان به محبوبیت رسید و به یکی از محبوبترین آهنگسازان قرن نوزدهم در این کشور تبدیل شد. او در طول عمر کوتاه خود ۱۰ بار به انگلستان سفر کرد و به تدریج به عنوان آهنگساز محبوب دوره ویکتوریا شناخته شد و حتی به آهنگساز مورد علاقه ملکه ویکتوریا بدل گشت.
روایت طنزآمیز مندلسون از دیدارش با ملکه و شاهزاده آلبرت در کاخ باکینگهام در سال ۱۸۴۳، که هر دو به او علاقه خاصی داشتند، نشان میدهد که او به تجملات و تشریفات سلطنتی آگاه و کمی منتقد بود. سمفونی شماره ۳ او در لا مینور (سمفونی اسکاتلندی) به ملکه ویکتوریا تقدیم شد و با آثار دیگری نیز محبوبیت فراوانی در بین عموم مردم انگلیس پیدا کرد. یکی از شاخصترین نمونههای این محبوبیت، استفاده از «مارش عروسی» او از «رویای شب نیمه تابستان» در مراسم عروسیهای سلطنتی پس از اجرای آن در عروسی شاهزاده سلطنتی در سال ۱۸۵۸ بود. او همچنین در لندن نخستین اجراهای عمومی از کنسرتوهای امپراتور و سل ماژور اثر بتهوون را ارائه کرد و از نخستین نوازندگانی بود که اجرای کنسرتو را از حفظ انجام داد، نمایشی از حافظه بینظیرش که به شهرت او نیز افزود. همچنین، آثار ارگ او نیز مورد توجه قرار گرفت. موفقیت بزرگ اوراتوریو الیاس، که نخستین اجرای آن در سال ۱۸۴۶ در بیرمنگام بود، مندلسون را به آهنگسازی با نفوذ در موسیقی انگلیسی تبدیل کرد، به گونهای که جایگاهی همتراز با هندل به او داده شد. با این حال، پس از مرگش، برخی بر این باور بودند که این تأثیر بر موسیقی انگلیسی تا حدی محدودکننده شده است. نسلهای بعدی آهنگسازان انگلیسی که تحت تأثیر واگنر، دبوسی، و استراوینسکی بودند، به انتقاد از سلطه موسیقایی مندلسون پرداختند و از احساسات آثار کمتر شناختهشده او ناراضی بودند اما تردیدی نیست که مندلسون با اجراها و آثار خود توانست جرقهای در موسیقی ملی انگلستان ایجاد کند.
سفرهای مندلسون پس از نخستین بازدیدش از لندن تجربیات تازه و متعددی برای او به ارمغان آورد. جزئیات زنده این سفرها در نامههای طولانی او موجود است. او به توصیه گوته، کتاب سفر احساسی لارنس استرن را خوانده بود و تحت تأثیر این کتاب، تأملات خود را با احساسی پرشور ثبت میکرد. در ونیز، او از نقاشیهای تیسین و جورجیونه شگفتزده شد اما در رم خوانندگان کلیسایی را «تقریباً غیرموسیقایی» دانست و موسیقی گریگوری را غیرقابل درک یافت. در رم، او مستعمرهای از هنرمندان آلمانی با «ریشهای دراز» را مشاهده کرد و توصیف طنزآمیزی از آنان ارائه داد. بعدها، در لایپزیگ، جایی که هکتور برلیوز و مندلسون رهبری ارکستر را به طور نمادین با یکدیگر به اشتراک گذاشتند، برلیوز یک باتوم بزرگ از چوب درخت لیمو با پوشش طبیعی به او هدیه داد؛ در مقابل، مندلسون با طعنه، باتومی سبک از استخوان نهنگ با روکشی چرمی و ظریف به برلیوز تقدیم کرد. این تفاوت نمادین در باتومها، تفاوتهای شخصیتی این دو آهنگساز را به خوبی نشان میداد.
مندلسون سال ۱۸۳۳، به لندن بازگشت تا سمفونی ایتالیایی (سمفونی شماره ۴ در لا ماژور) را رهبری کند و در همان سال به عنوان مدیر موسیقی دوسلدورف منصوب شد، جایی که آثار بتهوون، کروبینی (Cherubini) و کانتاتهای باخ را به برنامههای کلیسایی افزود. در دوسلدورف بود که نخستین اوراتوریوی خود، سن پل، را آغاز کرد. در سال ۱۸۳۵ او رهبری ارکستر مشهور گوندهاوس در لایپزیگ را به عهده گرفت و با ارتقای سطح نوازندگی ارکستر، لایپزیگ را به پایتخت موسیقی آلمان تبدیل کرد. او با آهنگسازانی همچون فردریک شوپن و روبرت شومان در لایپزیگ دوستی داشت و در نخستین کنسرت خود با ارکستر گوندهاوس، اجرای اورتور دریای آرام و سفر موفق (۱۸۲۸-۱۸۳۲) را رهبری کرد.
آثار برجستهای که مندلسون در سالهای بعد نوشت، شامل واریاسیونهایی(۱۸۴۱) برای پیانو، سرود ستایش (Lobgesang) (۱۸۴۰)، مزمور ۱۱۴، کنسرتو پیانو شماره ۲ در ر مینور (۱۸۳۷)، و چندین قطعه موسیقی مجلسی بود. در سال ۱۸۳۸، او کار بر روی کنسرتو ویولن در می مینور را آغاز کرد. برخلاف روش معمول او که با سرعتی بالا و تسلطی مشابه نوشتن یک نامه ساده، آثارش را خلق میکرد، این شاهکار غنایی ۶ سال از توجه دقیق و جدیت او را به خود اختصاص داد. این کنسرتو ویولن در قرن بیستم نیز به دلیل ملودی گرم و پویایی دلنشین خود، همچنان مورد ستایش قرار گرفت و برای شنوندگان، یادآور ظرافت زبانی موسیقی قرن نوزدهم بود. محبوبیت این اثر حتی با ظهور کنسرتوهای ویولن سنگینتر و دراماتیکتر آهنگسازانی همچون یوهانس برامس، بلا بارتوک و آلبان برگ نیز کاسته نشد. هرچند بسیاری از آثار مندلسون همچون یک کامئو یا پرترههای خوشایند و توصیفی هستند و ممکن است فاقد عمق رمانتیک به نظر برسند، در آثاری مانند کنسرتو ویولن و برخی از قطعات مجلسی، این ویژگیهای غالباً غنایی، سرزندگی کودکانه و طراوت خاصی را به نمایش میگذارند که به تنهایی میتوانند حس عمیقی از شگفتی رمانتیک را منتقل کنند.
سمفونی ۴ مندلسون معروف به سمفونی ایتالیایی اثر ارکسترال این آهنگساز آلمانی، با هدف تداعی مناظر و صداهای ایتالیا خلق شده است. حرکت پایانی آن، که از دراماتیکترین آثار آهنگساز به شمار میرود، از ریتمهای رقصهای ناپلی نیز بهره میبرد. نخستین اجرای این سمفونی در ۱۳ مارس ۱۸۳۳ در لندن انجام شد.
مندلسون در سالهای ۱۸۳۰ تا ۱۸۳۱، در حالی که به تازگی به بیست سالگی رسیده بود، سفری به ایتالیا داشت. او از آلمان به جنوب رفت تا از آبوهوای مطبوع و هنرهای محلی لذت ببرد اما از موسیقی آن منطقه چندان راضی نبود و در نامههایی که به دوستان و خانوادهاش مینوشت، به صراحت اعلام کرد که «حتی یک نت ارزشمند نشنیده است.» او ارکسترهای رم را «باورنکردنی بد» توصیف کرد و موسیقی ناپل را نیز «پست» میدانست. با این وجود، به نظر میرسد که تجربههای منفیش یا شاید امید به غلبه بر آنها، او را واداشت تا سمفونی ایتالیایی خود را آغاز کند. این قطعه که به سفارش انجمن فیلارمونیک لندن نوشته شده بود، در پاییز ۱۸۳۲ تکمیل و در نخستین اجرای خود با استقبال بسیار روبه رو شد. مندلسون این سمفونی را «شادترین اثری که تاکنون نوشتهام و پختهترین کاری که انجام دادهام» نامید.
هر چند سمفونی ایتالیایی در ظاهر اثری پرنشاط و شنیدنی است، فرایند ساخت آن برای مندلسون آسان نبود. او اعتراف کرد که برخی از تلخترین لحظات زندگیش را با این سمفونی سپری کرده است. پس از نخستین اجرا، در سال ۱۸۳۴ ویرایشهای عمدهای روی موومان های دوم، سوم و چهارم اعمال کرد و در سال بعد نیز موومان اول را بازنویسی کرد. مندلسون به رغم موفقیت اثر، از انتشار آن خودداری کرد و از اجرای آن در آلمان نیز پرهیز کرد. او تا زمان مرگش در سال ۱۸۴۷ همچنان به بازنگری آن ادامه داد. چهار سال پس از درگذشت مندلسون، ایگناتز موشلز، پیانیست اهل چک و از معلمان او، نسخهای ویرایششده از این سمفونی را منتشر کرد که در نهایت به چاپ رسید.
موسیقیدانان تفاسیر مختلفی از سمفونی ایتالیایی ارائه کردهاند. موومان آغازین برونگرا، ممکن است تصویرگر یک صحنه شهری پرجنبوجوش در ونیز باشد. موومان دوم که لحنی موقر دارد، احتمالاً رم را در هفته مقدس به نمایش میگذارد، زیرا مندلسون در نامههای خود تأثیر مراسم مذهبی این شهر را بیان کرده است. موومان سوم، مِنوئیی برازنده و شبیه به سبک موتسارت، یادآور کاخهای رنسانس فلورانس است. با این حال، هیچیک از این تفاسیر قطعی نیستند.
در مقابل، موومان چهارم و پایانی کاملاً واضح و صریح، فضایی روستایی در جنوب ایتالیا را به تصویر میکشد. مندلسون در این بخش، دو سبک رقص محلی پرجنبوجوش، سالترلو و تارانتلا، را درهمآمیخته است. این دو رقص از نظر ریتمیک متفاوت اما از نظر سبک و انرژی شبیه به هم هستند؛ هر دو با شوری بیپایان و حس و حالی ایتالیایی اجرا میشوند. در این فینال پرشور، مندلسون که از موسیقی رسمی ایتالیا ناامید شده بود، عشق خود را به موسیقی محلی آن کشور نشان داد و قدرت سبکهای موسیقی محلی ایتالیا را در قالبی ارکسترال به نمایش گذاشت.
اکنون همه چیز آماده است تا ارکستر سمفونیک تهران با هدایت مازیار یونسی به اجرای «سمفونی ایتالیایی» مندلسون بپردازد و شنوندگان را به سفری موسیقایی از حالوهوای آلمان به سرزمینهای آفتابی جنوب اروپا ببرد. باید دید که این ارکستر در ۱۵ آبان چگونه از پس اجرای این شاهکار برمیآید و چطور با قدرت و ظرافت، شور و لطافت سمفونی را به گوشها و دلها خواهد رساند.