به گزارش خبرنگار فرهنگی آباجان به نقل از ایرنا، منظومه «شیرین و فرهاد» وحشی بافقی از جمله عاشقانههای مشهور ادبیات ایرانزمین است که در قالب مثنوی در هزار و ۷۰ بیت سروده شده است. وحشی بافقی این مثنوی را با اقتباس از خسرو و شیرین نظامی سرود؛ هرچند که عمر او کفاف نداد تا داستان را به پایان برساند.
قصه از جایی شروع میشود که شیرین به خاطر بیوفایی خسرو از بارگاه وی خارج میشود و قصد میکند در جایی دیگر اقامت گزیند. خادمان شیرین نزهتگاهی سرسبز و خرم در دشت بیستون پیدا میکنند و او تصمیم میگیرد کاخی زیبا در آنجا بنا کند. خادمان در جستوجوی استادی هنرمند، فرهاد را پیدا کرده و آنقدر در وصف شیرین سخنوری میکنند که او ندیده عاشق شیرین میشود «مرا زین گفتوگوی عشقبنیاد، که دارد نسبت از شیرین و فرهاد، غرض عشق است و شرح نسبت عشق، بیان رنج عشق و محنت عشق…»
کتاب قصه خواندنی «شیرین و فرهاد» وحشی بافقی با اقتباس از منظومه این شاعر نامدار، توسط مجید شفیعی با ادبیاتی ساده بازنویسی شده تا درک و خواندنش برای نوجوانان آسان شود. شاید بسیاری از نوجوانان به خواندن شاهکارهای ادبیات کلاسیک ایران علاقهمند باشند اما دشواری مفاهیم و سبک نگارش آثار آن دوران به گونهایست که انجام این کار بدون وجود کتابهای ساده و مناسب نوجوانان ناممکن به نظر میرسد.
این کتاب در مجموعهای تحت عنوان تازههایی از ادبیات کهن ایران توسط انتشارات پیدایش منتشر شده و مجید شفیعی درباره این کتاب به آباجان به نقل از ایرنا گفت: من در این کتاب که بازنویسی منظومه عاشقانه شیرین و فرهاد وحشی بافقی است، تلاش کرده ام تا با حفظ شاعرانگی اثر، تصویرسازیهای غنی وحشی را در بیان ظرایف عاشقانه نیز به مخاطب نشان دهم.
وی افزود: البته علاوه بر برگردان این منظومه به نثر، سعی کردهام برای مفاهیم ذهنی هم ما به ازای عینی و حسی بیابم تا مخاطب بتواند به درک ملموسی دست یابد. گاهی با استفاده از مظاهر طبیعی مثل کوه، دشت، رودخانه، درخت و ابر و باد و مه و خورشید احساسات درونی عاشقانه را منعکس کردهام.
این نویسنده کودک و نوجوان ادامه داد: به بیان دیگر، من معادل حالت های درونی، روحی و ذهنی قهرمانان را در مظاهر طبیعت و محیطی که قهرمانان در آن به سر میبردهاند، نشان داده و با جانبخشی به عناصر بیانی، بعدی مؤثر و تأثیرگذار به آن بخشیدهام.
شفیعی اضافه کرد: من در بازنویسی «فرهاد و شیرین» وحشی بافقی، شاعر و غزلسرای قرن دهم هجری تلاش کردهام ضمن حفظ رنگ و بوی شاعرانه و ظرایف هنری اثر، علاوه بر برگردان شعر به نثر، حال و هوای روحی و عاطفی آن را هم به خواننده نوجوان خود منتقل کنم.
در بخشی از قصه خواندنی «شیرین و فرهاد» آمده است: فرهاد سرمست از نقشی بود که در کوه می کَند. گویا در پرواز بود. در میان کوه وسنگ چون شبحی می چرخید و می خواند و پیدا و پنهان می شد. فرهاد گفت «حالا نگاه کن من جادوی قدم های او را بر سنگ ها نقش می کنم!»
فرهاد سنگی را در آغوش گرفت و گفت «آری آری صدای موسیقی خلخال پایش اینجاست؛ گوش بده» و سنگ را نزدیک گوش مرد برد. مرد سنگ را پس زد و گفت «تو دیوانه ای!» فرهاد گفت «همۀ کوه نقش اندام اوست. من تنها این نقش را از میان سنگ ها بیرون می کشم ای مرد!»
فرهاد سنگ را بر سینه اش فشرد و گفت «آه؛ ای سنگ! چه صداها در تو مخفی است! از جان تو صدای ترانه او می آید. من چگونه نتراشم؟ این صدا را از دل کوه چرا بیرون نکشم؟ این مضمون عاشقی را من چگونه جلوه نبخشم که از هر تراش آواز برخیزد که من اویم یا او من است ؟!»
در بخشی دیگر با عنوان «گفتار در ستایش عشق» می خوانیم: زبان دان رموز کیمیا کیست که گویم حَل و عَقد کیمیا چیست؛ نه بحث ما در آن امر محال است که در اثبات و نفی اش قیل و قال است. «سخن در کیمیای جسم و جانست که گر خود کیمیایی هست آنست؛ بیا زین کیمیا زر کن مست را غنی گردان وجود مفلست را، مراد از کیمیا تأثیر عشق است که اکسیر وجود اکسیر عشق است».