ناگفته‌هایی از "سید رضی" یار دیرینه حاج قاسم در جبهه مقاومت

ناگفته‌هایی از “سید رضی” یار دیرینه حاج قاسم در جبهه مقاومت

– اخبار استانها –

به گزارش خبرگزاری آباجان به نقل از تسنیم از زنجان، فاطمه حیدری ـ جمع‌مان مثل همیشه بود، شیرین و خودمانی. از در که وارد شدم چشمانم برقی زد از دیدن هم رزمانم در این بهبوهه شبهه‌انگیزی‌های دشمن. همان قلم به دستانی نشسته بودند و با لبخند توی سالن بزرگ حوزه هنری پیشوازی‌ام می‌کردند که از مراسم تشییع شهید رئیسی و روایتگری ولایتمداری مردم در تبریز یا حتی پیش‌تر از آن و در دوره‌های روایتگری ادبیات پایداری عهد بسته بودیم که با هم در این کارزار آشفته ای که دشمن راه انداخته است قلم زنیم.

توی جمع دلنشین‌شان جای گرفتم. چهره‌ها همه مشتاق بودند و منتظر! مشتاق شنیدن درباره اسطوره‌ای که این روزها و توی تاریخ معاصر کشورمان برای خودش تاریخی جداگانه است به مانند مکتبش و یادی ماندگار است درست مثل راهش!

جمع هر لحظه دلپذیرتر می‌شد از حضور استاد “ترخانه” معروف‌ترین نقاش شهدا تا شعرای حوزه ادبیات پایداری و عکاس معروف دوره جنگ ناصر گیوه‌ای. قرار بود امروز از قهرمان ملی‌مان روایت شود، از یار غار سردار دل‌ها، سید رضی بزرگ، فرمانده غیور دیار غواصان دریا دل!

خلیل ابوبصیر، حسین محمدی و امیر مفیدی، از یاران دیرین سید رضی و به قول خودشان هم رکاب بودند و همرزم . روایتشان که شروع شد، شیرینی‌اش بر جانم نشسته بود و غرق شده بودم میان دلاوری‌های لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب در جزایر مجنون. لشکری که سرداری چون سید رضی را به عرصه رساند و شد یار دیرین حاج قاسم عزیز در جبهه مقاومت.

سیدرضی خودش را وقف مقاومت کرده بود

همان ابتدا، خصوصیات و ویژگی‌های منحصر به فردش همه را تحت تاثیر قرار بود و همه سراپا گوش بودند برای شنیدن از زبان امیر مفیدی دوست و داماد خانواده که درباره خصوصیات اخلاقی بارز سردار سید رضی اینگونه می‌گفت: «اولویت اصلی او کار بود، بیشتر تلفنی با همه ارتباط می‌گرفت. حتی مراسم ما هم نیامد. گاهی پنج ماه یکبار هم خانه نمی‌آمد. کمتر نیرویی با او کار می‌کرد چون نیروهایش باید مثل خودش فعال می‌بودند. البته همیشه هم هوای نیروهایش را داشت. خط قرمزش خانواده معظم شهدا بود. احترام ویژه‌ای برای مادران شهدا قائل بود. به فضای مجازی و دوربین علاقه‌ای نشان نمی‌داد.

یادم می‌آید، یکبار توی حسینیه اعظم زنجان بودیم همه اصرار داشتند تصویر او را بگیرند و خودش راضی نبود، آقای شهامی گفت: آقا سید بعد شهادتت این کلیپ رو استفاده خواهیم کرد. جالب بود همه سخنرانی‌ها و کلیپ‌ها بودند اما آن کلیپ پاک شده بود».

داماد خانواده سید رضی ادامه می‌دهد: «یکبار هم رفتیم خدمت آقا “سید حسن نصرالله”، من خودم را معرفی کردم و گفتم که سید رضی برادر خانم من هست، دستم را گرفت و مرا بوسید. گفت باید برگردی. خیلی درباره سید رضی و منش او صحبت کرد و می‎گفت سید عصای دست مقاومت است».

از رسته مخابرات لبنان تا مسئولیت لجستیک در سوریه 

ابوبصیر چشم‌هایش را پاک می‌کند و حواسش را می‌دهد به سوال مجری که از او درباره سال‌های رفاقت و هم‌رزمی‌اش با شهید رضی پرسیده بود، او آهی از درون می‌کشد و می‌گوید: «سال ۶۲ از تمامی استان‌ها نیرو می‌خواستند در رابطه با رسته‌های مختلف مخصوصا مخابرات برای اعزام به لبنان. اما توی مخابرات بحث سر اینکه چه کسی اعزام شود زیاد بود، قرعه‌کشی شد و اسم سید رضی درآمد. خودش هم علاقه داشت برود. توی لبنان کار را از مخابرات شروع کرد. از زنجان تا لبنان با هم ارتباط داشتیم گاهی روی فرکانس آنها می‌رفتیم و تماس می‌گرفتیم صحبت می‌کردیم. البته مسائل محرمانه مطرح نمی‌شد. سید رضی بعد چندبار رفت و آمد به لبنان، آنجا ماندگار شد و بعدها فهمیدیم از تشکیلات مخابرات رفته و وارد تشکیلات لجستیک و پشتیبانی نیروی قدس شده است.

البته سید از یگان رزم هم غافل نبود و توی عملیات‌های مختلف کمک می‌کرد. آدم فعالی بود و سختی کار او را اذیت نمی‌کرد حتی از کار زیاد استقبال می‌کرد و در حد ایده آل همه کارهایش را انجام می‌داد همین جدیت او هم باعث شد که مسئول لجستیک سوریه شد».

سوءقصد منافقان به جان سیدرضی در زنجان 

کمی آن طرف همرزمان دیگر سید نشسته بودند، میکروفون دست یکی از آنها رسید، حسین محمدی. او از دوران دبیرستان با سید آشنا بوده و درباره‌اش اینچنین اظهار می‌دارد: «من آقا سید رضی را از دوران دبیرستان و به واسطه شهید اشتری می‌شناختم. امیر مفیدی هم رئیس هییت‌های رزمی استان بود و ارتباط ناخودآگاه بیشتر می‌شد، آقا سید رضی را در خانه فرهاد صدا می‌کردند.

سیدرضی موسوی , سردار قاسم سلیمانی ,

شهید اشتری و آقا سید رضی و خیلی‌های دیگر در مبارزاتی که با منافقان داشتیم سال ۵۹ و ۶۰، فعال بودند سید رضی در تغییر عقیده بچه‌ها در هنرستان خیلی کار می‌کرد. چند بار بهش سوقصد شد. ما در اردوگاه جنگل بانی که مرکز آموزش دوم سپاه بود جمع می‌شدیم استخری آنجا بود که شنا یاد می‌گرفتیم شهید قامت بیات هم و آقا سید رضی هم می آمدند».

سیدرضی متعلق به جهان اسلام است 

«آقا سید رضی علاقه خاصی به زنجان داشت. الان هم متعلق به کل جهان اسلام و شهید ملی است. وقتی حزب‌الله لبنان راه افتاد، مقر سپاه زنجان در بعلبک بود، سال ۶۲ فرماندهان لشکرهای برای بازدید از سوریه و لبنان رفته بودند. سردار مهدی زین الدین هم بود. خیلی‌ها مشتاق به حضور در سوریه و لبنان بودند که با وجود جنگ در کشور، امام در سخنرانی خودشان گفتند که راه قدس از کربلا می‌گذرد.

ما در فرودگاه بودیم در سوریه. توی تاریکی محض نشستیم. گفتند آقا سید گفته بچه های زنجان بمونن. ما می‌گفتیم این سید کیست. وقتی آمد، دیدیم سید رضی است. گفت سه روز مهمان با هزینه خودتان من هستید، چون جزو ماموریت نیست هزینه پای خودتان باشد.

سه روز لبنان را گشتیم اول مقر سپاه زنجان در بعلبک را بازدید کردیم. وقتی هواپیمای ما نشست، آمد بالا و خلبان به خاطر او ایستاد آنجا فهمیدیم که اصلا سید رضی کیست و متوجه شدیم که هواپیما با دستور او می‌نشست.

آن موقع برای زیارت هم رفتیم، توی حرم حضرت رقیه (س)، شام حرم تدارک می‌دیدند، خود سید رضی نوشابه پخش می‌کرد. اصرار داشت کسی او را نشناسد».

همه را کربلایی کرد و خودش نتوانست برود 

اما شنیدن خاطرات و روایت‎های عکاس دوران دفاع مقدس که هنوز هم با عکس‌هایش و خاطرات شهدا زندگی‌کند، شور دیگری به این جلسه بخشیده بود.

ناصر گیوه‌ای، عکاس شناخته شده زنجانی که گالری‌اش، خود دنیایی از روایت‌هاست، اینگونه از برخوردهایی که با سید رضی داشت، سخن می‌گوید: «از نظرمن سردار سید رضی سردار فی سبیل الله بود. همه را کربلایی کرد اما خودش نرفت. عملیات محرم تعدادی عکس گرفته بودم از او. وقتی رفت سوریه دیگر او را ندیده بودم. 

سیدرضی موسوی , سردار قاسم سلیمانی ,

بعد از چندین سال که او را دوباره دیدم با اینکه از دوربین فراری بود دوربین مرا دستم دید و چیزی نگفت. با من دست داد. گفت “دفعه بعد که میای با همسرت بیا. “بعد از یک سال خبر آمد که آقا سید رضی گفته ناصر بیاد اینجا. با حاج خانم راهی شدیم. من چون توی سپاه مسئولیتی داشتم توی فرودگاه برایم مشکلی پیش آمد، همسرم رد شد و من مانده بودم. پیگیری کردیم نشد. به ناچار نماینده سید رضی با ایشان تماس گرفت و مشکلم را حل کرد. 

توی ۱۰ روزی که سوریه بودم فقط یکبار دیدمش. با ماشین آمده بود جلوی هتل، می‎گفت: “آقا ناصر من خیلی خسته شدم دیگه، دعا کن برم” گفتم: کجا خسته‌ای ماشالله سرزنده هستی.” 

عکس‌هایی که از او گرفته بودم بعد از شهادتش انتشار یافت. یکبار هم جانشین او آمده بود زنجان و سخنرانی می‌کرد، می‌گفت که از آقا سید رضی توی زنجان استفاده کنید . وقتی سید زنجان آمده بهش گفتم چنین توصیه‌ای شده، او گفت: “من رو رها کن برو سراغ کس دیگری”.

سیدرضی به اوج انسانیت رسید

تلخ است سخن از شهادت و شنیدن خبری که همه وجودت را به درد می‌آورد و اما تلخ‌تر، مرور آن روزهایی است که باید حس و حالت را بر زبان هم جاری‎اش کنی. ابوبصیر در پاسخ به مجری درباره حس و حالش پس از شنیدن خبر سید رضی، ابراز می‌کند: « وقتی خبر شهادت را شنیدم یک روز شوکه بودم. خیلی روی من تاثیر گذاشت ما سال‌ها با هم دوست بودیم هم توی زنجان هم در یگان رزم و هم در در سوریه و لبنان و تهران.

تاثیری که مقام شهید رضی بعد از شهادتش گذاشت بیشتر از زمان زندگی اش است. همین که عده‌ای بخشی از خدمات او را می‌شنوند همه شیفته او می‌شوند. او گمنام کار می‌کرده است. یه وقتایی بهش می‌گفتم همه وقتت را بابت کار و تشکیلات گذاشتی، یکم هم برای خانواده ات وقت بذار. می‌گفت :”می‌رسم به خانواده هم”. به شوخی میگفتم نترس کسی کارت رو نمیگیره. 

فردی بود واقعا ولایتمدار و هرگز قدمش توی این مسیر نلرزید. او حاج قاسم را خیلی دوست داشت و یار وفادار سردار سلیمانی بود. شهادت قله انسانیت برای یک فرد است و سید رضی به اوج انسانیت رسید». 

نقاشی‌هایی از شهدای لبنان و تمجید سید از هنرمند زنجانی 

مفیدی می‌خواهد کلام آخر را بگوید اما دلش نمی‌آید از نقاشی‌های هنرمند زنجانی، ترخانه که به سفارش سید رضی کشیده شده بود، بگذرد و می‌گوید: 

«تعدادی از تصاویر شهدا را آقای ترخانه کشیده بود من آنها را با خودم لبنان بردم برای سید رضی. سید به من گفت: “میشه یه روز بیاد اینجا”، گفتم چرا که نه. آقای ترخانه به خواست و دعوت سید رفت، لبنان و تصاویر از شهدای آنجا کشید.

 سید ‌گفت:”با دیدن این نقاشی‌ها خستگی این همه سالم در رفت” .می‌گفت شکر خدا هر بار زنجانی‎ها آمدند اینجا یک چیز ارزشمندی از خود به یادگار گذاشتند. سید فردی تکرار نشدنی بود، همه وقتش را برای کارش می‌گذاشت».

سیدرضی موسوی , سردار قاسم سلیمانی , سیدرضی موسوی , سردار قاسم سلیمانی ,

سید فقط برای رضای خدا کار می‌کرد

ابوبصیر دوباره لب به سخن می‌گشاید: «همه کسانی که با سید رضی بودند شخصیت و منش او برایشان قابل درک است چون خودشان هم مثل سید رضی هستند. کار را برای خدا می دانست. دنبال رضایت خدا بود. توی تشکیلات نیروی قدس تهران مدتی با هم بودیم او را زیاد دیدم. همیشه ملزوماتی که نیاز داشتیم برای ما فراهم می‌کرد. مدتی را در سوریه خدمت او بودیم ماموریتی در سویداء سوریه داشتیم. آنجا هم همه تجهیزات را برایمان تامین می‌کرد». 

مادر خبر از شهادت فرزند ندارد

مفیدی اما از نگفتن این حقیقت زنده و تلخ تاب نمی‌آورد و درباره مادر شهید رضی عزیز با اشک و حسرت سخن می‌گوید: «مادر سید رضی هنوز خبر ندارد که پسرش شهید شده است. مادرش آلزایمر دارد. اما روزها بی تابی شدیدی دارد انگار که الهاماتی بهش شده باشد اما ما جرات نداریم به زبان بیاوریم. یک صوتی از سید در زمانش حیاتش از او گرفتیم و وقتی دل مادرش تنگ می‌شد همان صوت را می‌گذاشتیم و گوش می‌داد».

آری: «جاده سرخ شهادت تا مسیر عاشقی است /مملو است از حاج قاسم‌ها این میدان ما»

“به یاد سرداران و شهدای جبهه مقاومت”

انتهای پیام/

حتما ببینید

همه را کربلایی کرد، خودش جا ماند!

همه را کربلایی کرد، خودش جا ماند!

– اخبار استانها – به گزارش خبرگزاری آباجان به نقل از تسنیم از زنجان، فاطمه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *