به گزارش خبرنگار کتاب آباجان به نقل از ایرنا، عنوان کتاب «خوف مابعدالطبیعی» بیانگر مضمون اصلی آن است. خوف مابعدالطبیعی سه دلالت دارد. از سویی خوف و وحشت مابعدالطبیعی دلالت دارد بر تجربه بیثباتی، امکان، تناهی و به تعبیر نویسنده «شکنندگی» بشر و جهان.
برای غلبه بر این خوف است که فیلسوفان سراغ جستوجوی امری ثابت، ضروری و نامتناهی و در یک کلام «امر مطلق» میروند تا وجود انسان و جهان را تبیین کنند و به تعبیری آن را از عدم نجات دهند.
از سوی دیگر، خوف و خشیت مابعدالطبیعی در مواجهه با «امر مطلق» سربرمیآورد. امر مطلق که بناست انسان و جهان را تبیین کند و آن را از سقوط به ورطه عدم نجات دهد، خود به عدم مبدل میشود. زیرا امر مطلق برای آنکه مطلق باشد باید از همه صفات امکانی، نسبی و متناهی بری و برهنه و متعالی باشد، و این تنزیه تا بدان جا پیش میرود که امر مطلق را حتی نتوان موجود خواند.
خاستگاه دیگر خوف و دهشت مابعدالطبیعی مواجهه با این امر است که هنوز به هیچیک از مسائل مابعدالطبیعی پاسخی قطعی داده نشده است و زبانی «مطلق» وجود ندارد که با آن بتوان درباره امر مطلق سخن گفت و آن زبان مطلق را داور نهایی قرار داد تا از میان زبانهای مختلف مابعدالطبیعی یکی را انتخاب کرد.
کولاکوفسکی در کتاب «خوف مابعدالطبیعی» میکوشد تا ضرورت تفکر مابعدالطبیعی را نشان دهد. او ابتدا به انتقاد از فلسفهها (یا به تعبیر کولاکوفسکی ضدفلسفههایی) میپردازد که مابعدالطبیعه را تخطئه میکنند. نویسنده در مواجهه با این ضدفلسفهها سعی دارد تا نشان دهد که همۀ این اقسام فلسفهورزی خودشکن هستند و نهایتاً چارهای از ورود به سرزمین مابعدالطبیعه ندارند.
نزد کولاکوفسکی، تفکر انتزاعی مابعدالطبیعی دقیقا از دغدغۀ ملموس معنای زندگی سر بر میآورد، و انتزاعیترین مساله مابعدالطبیعه، یعنی مساله امر مطلق، از دلِ جستجوی پاسخی برای آن مساله ناشی میشود. سپس او به سراغ تاریخ فلسفه میرود تا نشان دهد که چرا پاسخهای فیلسوفان به مسائل ناشی از اثبات امر مطلق به شکست انجامیدهاند.
این کتاب با عنوان Metaphysical Horror در ۱۳۵ صفحه توسط انتشارات دانشگاه شیکاگو و در سال ۲۰۰۱ منتشر شده است.
قسمتی از متن کتاب
دربارۀ مرلو-پونتی
مرلو-پونتی کوشید تا دقیقتر نشان دهد که خطای کوگیتوی دکارتی و کوگیتوی هوسرلی، هر دو، در چه بود. او (مخالفِ دکارت و موافق با هوسرل) گفت کوگیتو نمیتواند بهمنزلۀ عملی صرفاً معطوف به خویش رخ دهد و این امتناع قسمی امر واقع ساده است. تعبیر دیگر این سخن از این قرار است که هیچ شخصِ صرفاً «درونی»ای در تجربۀ ما داده نمیشود. من نمیتوانم به خودم بیندیشم، بیآنکه خودم را در جهان کشف کنم: هیچ شکار ذهنی یا فیزیکیای وجود ندارد که من بتوانم آن را انجام دهم تا ادراکات خویش را از اعتبار ساقط کنم یا آنها را ملغا سازم، و ادراکات (متناهی) من قدرتی شناختی را آشکار میکنند که همبود با جهان است، و آن را گامبه گام نمایان میسازد. اگر من دربارۀ اشیا یقین نداشته باشم، دربارۀ ادراکات خویش نیز نمیتوانم یقین داشته باشم، زیرا تصدیق جهان مندرج در آنهاست، نه اینکه در عمل فکری جداگانهای به آنها افزوده شده باشد. اگر من cogitation (اندیشۀ) خویش را با یقین درک کنم، جهانی که آبژۀ آن است در درون آن جای گرفته است. به عبارت دیگر، اگزیستانس خودم را نمیتوان به آگاهی از آن اگزیستانس تقلیل داد.
در هما انتقاد، مرلو-پونتی دکارت را به این هم متهم میکند که نقش واسطهگر زبان را نادیده گرفته است. کوگیتوی او در کلمات بیان شده است، اما ا توانایی استفاده از کلمات را تقریباً همانطور به دست میآوریم که استفاده از ابزار را میآموزیم: با مشاهدۀ اینکه مردمان چگونه آنها را در زمینه و بستر وضعیتی مشخص اداره میکنند. (صفحه ۷۷ و ۷۸)
کتاب «خوف مابعدالطبیعی» نوشته لشک کولاکوفسکی و ترجمه علیرضا عطارزاده، در قطع رقعی، جلد شومیز، کاغذ بالکی، در ۱۷۶ صفحه، با شمارگان ۷۷۰ نسخه در سال ۱۴۰۳ توسط انتشارات ققنوس منتشر شد.