عرب به چنین شبی “اُضحیانه”یعنی روشن چون چاشتگاه، میگوید. گویی روشنایی چاشتگاه را دارد. چاشتگاه تشویق به بیداری است. در واقع روشنایی خورشید در چاشتگاه برانگیختن به زندگی پرمشتری را یادآوری میکند و نور چاشتگاهی، ماه تشویق به زندگی به دنبال زندگی است و هر لحظه نوزایی و لحظات احساسی شاعرانه!
جمعیت داستان گوی شب، بی هیچ تکلفی در وادی عقیق(۱)، دسته دسته نشستهاند و به داستانگویی سرگرم هستند. مردم مدینه به رسم و سرشت اقوامی که فرهنگ شفاهی در میانشان غلبه دارد، این نوع اجتماع و گفت و گوها را دوست میدارند که این فرهنگ با روحیه شان که بیتکلف است و به آسایش طلبی شبانهشان سازگار است. آنان پس از کار و تلاش سخت روزانه و خستگی شدید همراه با اندوه از امور به جای خلوت، به فضای باز و وسیع پناه میبردند برای اینکه غم و اندوه زندگی را به فراموشی بسپارند.
در این حالتها لباسهای سنگین مسئولیتهای روزانه و قید و بندهای دست و پاگیر را از تن میکَنند تا خودِ گرفتار در مکان و زمان خویش را فراموش کنند تا در بی قید و بندی به سرگرمی مشغول شوند.
در این شب مهتابی یکی از جمعهایی که تشکیل شده حلقهای از مردانی است که دور هم نشسته و به گفتوگو و بیان خاطرات و خنده و نقل حکایات، وقت میگذرانند، حدود ۲۰ نفری از مردان که اکثرشان، میانسال و دو و سه نفری در میانشان جوان هم به چشم میخورد.
از همان آغاز حضور دو سه نفرشان، گفت و گوها آغاز شد. ساعتی از گردهم آمدنشان نگذشته که فردی که به مطایبه و بذلهگویی شهرت دارد، با پا به پا شدن و نگاه کنکاشگرش به اطراف، به همه میفهماند که سخنی مهم برای گفتن دارد. گلو صاف میکند و میگوید «میگویند، دیروز یکی از بزرگان مدینه که در آن مجمع معروف، مخالفت سخت کرده و زبان تیز چو تیغ داشت، با سنگ جنیان کشته شد!»(۲)
برخی که تازه خبر را دریافت کرده بودند از تعجب، ثابت و ساکت ماندند! یکی پرسید «جنیان چرا باید او را بکشند؟» مرد ساده دلی که روی تنه بریده درخت خرما نشسته بود، گفت «شاید به خاطر آن بود که وی نه با خلیفه مرحوم بیعت کرد و نه با خلیفه منصوب!»
دیگری گفت «خوب، معلوم که چنین شود!» جوانکی که خم شده تا کوزه آب را بردارد، گفت «پسرش چند روز پیش از این، میگفت، پدرم به امر خلیفه باید از مدینه خارج و راهی شام شود!»(۳)
مردی مسن گفت «آن روز چیزها گفتند و در برابر مردم اندوهگین و خسته از اندوه پیامبر خدا، خود آراستند و وعدهها دادند اما…» مرد بذلهگو گفت «آنچه گذشت بیشتر مضحکه مردمان است. من طبیعتشان را مانند گُلِ حنظل(۴) میبینم!» از هر طرف صدا بلند شد که داستان گُل حنظل چیست؟ گفت:
آوردهاند که پروانه زیبایی همانند یک گل خوشرنگ زنده پرّان، از شدت خستگی پرواز و درماندگی آواز که سرود آرزوهای پروانه است و به آهنگ بوستان و دیدار دوستان به پرواز در آمده بود، شادمان بر گُل حنظلی نشست که به نوازش به هر سو میخرامید و در زیبایی و آبدار بودن چنان مینمود که گلی شاداب و پر از شیره غذایی است. پروانه پس از نشستن بر روی آن، به هر سوی گل چرخید، از آب عصاره گل چیزی بدست نیاورد. لذا چون تشنهای که در سرابی خشک افتاده باشد با ناامیدی پَر زد و آماده رفتن شد. گل گفت «اگر کمی بعد برگردی از آب فراوان میوهام سیرابت میکنم.» پروانه گفت «گلی که تو باشی و از روئیدههای سراب هستی، آبت و میوهات هم فرآورده آبگیری تلخ و زشت است، گل تو در میان گلها دروغین است و میوهات هم از میوه های دروغین خواهد بود. اگر دروغ تحول یابد به دروغی بزرگتر متحول شود و هیچگاه از دامن و بستر دروغ نشاید و نتوان که راست متولد گردد!
برخی از ترس زبان دوختند و برخی لب به دندان فشردند و یکی گفت «احسنت! با نیکو داستانی این شب قصههای ما را ماندگار کردی!» جوانی که به تنه نخلی کهن تکیه داده بود، گفت «سخنان ناراست و غدر آن روز در آن اجتماع کذا، در آن روز اندوهِ فراموش نشدنی، نتیجهاش شد ماجرای فدک و تنهایی و اندوه بیشمار دختر نبی خدا در دیروز و امروز کشته شدن سعد پسر عباده(۵) به دست جنیان و سد باب علی و حاکم شدن فرزندان ابوسفیان به جای مجاهدان و بزرگان انصار!»
۱- عرب به هر مسیر سیلاب که زمین را شکافته و پهن کرده باشد عقیق میگوید.( معجم البلدان، یاقوت، ج۶، ص۱۹۸)
۲-ابنسعد، طبقات الکبری، ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۶۱۷
۳- ابنعبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۱۶۴؛ ابنحجر، تهذیب التهذیب، ۱۴۰۴ق، ج۳، ص۴۱۲؛ حافظ مزی، تهذیب الکمال، ۱۴۰۹ق، ج۱۰، ص۲۸۰؛ ابنحجر، تقریب التهذیب، ۱۴۲۲ق، ص۲۸۱؛ ابناثیر، أسد الغابه، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۳۰۱.
۴- حنظل در فارسی کبست است که به آن هندوانه ابوجهل نیز میگویند که بسیار خشک و تلخ است.
۵-سَعد بن عبادة بن دلیم انصاری خزرجی مدنی از اصحاب پیامبر اسلام بود و رئیس خزرج و از کسانی که کمک زیادی به مهاجران و اصحاب صفه نمود. قبر وی ۴ کیلومتری شرق دمشق در داخل مسجدی قرار گرفته است که در کتیبه آن به خط کوفی نگاشته شده:”هذا قبر سعد بن عباده رئیس الخزرج”.
* پژوهشگر مذهبی