به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری آباجان به نقل از تسنیم، شایعهپراکنی یکی از ابزارهای مخرب ارتباطی است که میتواند بهسرعت اعتماد اجتماعی را تخریب کرده و انسجام جامعه را متزلزل سازد. در بسیاری از موارد، شایعات با هدف ایجاد ابهام و تحریف حقایق انتشار مییابند و مخاطبان را در برابر تصمیمگیریهای آگاهانه و منطقی ناتوان میکنند. این پدیده بهویژه در جوامعی که فاقد آگاهی کافی هستند، تأثیرات مخربی بر روابط فردی، اجتماعی و سیاسی برجای میگذارد. شایعهها میتوانند حس بیاعتمادی میان مردم و نخبگان را تقویت کنند و با ایجاد فضای ابهام و بدبینی، مانع از شکلگیری گفتوگوهای سازنده و حل مسائل اساسی جامعه شوند.
شایعات همچنین بهعنوان ابزاری برای تضعیف حکومتها و شخصیتهای تأثیرگذار به کار گرفته میشوند. در چنین شرایطی، گروههای معاند و فرصتطلب با استفاده از این ابزار، به تخریب چهرههای مهم و برهمزدن نظم جامعه میپردازند. این امر میتواند موجب بروز نزاعهای داخلی، سردرگمی عمومی و از دست رفتن وحدت ملی شود. اهمیت توجه به پیامدهای شایعهپراکنی در این است که مقابلهنکردن با آن، زمینهساز بحرانهای سیاسی و اجتماعی میشود و نهادهای حاکمیتی را در دستیابی به اهداف خود ناکام میگذارد. شایعهپراکنی در دوران حکومت امیرالمؤمنین علی علیه السلام یکی از مهمترین ابزارهای مخالفان برای ایجاد چالشهای اساسی بود. دشمنان با استفاده از شایعات، شخصیت و سیاستهای آن حضرت را هدف قرار دادند و تلاش کردند تا در میان مردم تردید و اختلاف ایجاد کنند. این شایعات نهتنها موجب گسترش نارضایتی عمومی شد، بلکه بهانهای برای گروههای معارض مانند خوارج و ناکثین فراهم کرد تا علیه حکومت ایشان قیام کنند.
.
بخش دوم گفتوگوی ما با محمدحسین رجبی دوانی پژوهشگر تاریخ اسلام به نقش شایعهپراکنی در چالشهای حکومتهای امیرالمؤمنین علیهالسلام اختصاص دارد. مشروح آن را در ادامه میخوانید.
* شایعهپراکنی آن زمان که از سوی لایهی نخبگان و خواص جامعه مطرح میشود، اثر مخربتری دارد. امیرالمؤمنین علیهالسلام در این شرایط چه رفتاری بروز میدادند؟
فقهایی بودند که دشمن امیرالمؤمنین علیه السلام محسوب میشدند. به ظاهر امر، فقیه و مورد قبول جامعه و مقبول طیفهای دیندار جامعه بودند. اینها به امیرالمؤمنین علیهالسلام جسارت و توهین میکردند. از جملهی آنها مسروق بن اجدع بود. یکی از آنها در جمع جلوی مردم میگفت علی نعوذ بالله با حسناتش بر ما سبقت گرفت، اما ما را گرفتار سیئاتش کرد. یا دیگری برای اینکه بگوید ایشان صلاحیت خلافت ندارد، میگفت اگر یک موتور آبکشی بود تا علی با شتر از چاهها آب میکشید و مزارع را آبیاری میکرد، بهتر از این بود که بخواهد خلافت را به دست بگیرد. با این فقها چه کار کرد؟ مقابله کند؟ خیر؛ لذا امام اینها را به روی خود نمیآورد تا جامعه نگوید ایشان با فقها در افتاده است، همان جامعهای که طی ۲۵ سال از ارزشهای الهی دور شده است.
برخورد امیرالمؤمنین با شایعهپراکنیِ دو قبیلهی مشهور
دو قبیله به نامهای «غنی» و «باهله» در کوفه زندگی میکردند و از بیت المال حقوق داشتند، اما زمانی که امام برای مقابله با معاویه لعنهاللهعلیه، بهسوی شام حرکت کرد، آنها دست به دعا برداشتند و از خدا میخواستند که معاویه را بر امیرالمؤمنین علیهالسلام غلبه دهد. جانشین امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه همین که متوجه شد آنها چنین حرکت زشت و خائنانهای میکنند، به امام خبر داد که این دو قبیله در غیاب شما اینگونه عمل میکنند. حضرت فرمود که هر دو قبیله را با خفت و خواری از کوفه اخراج کنند. امام آنها را تبعید میکند تا برای مردمی که در کوفه ماندند، اضطراب ایجاد نشود و امنیت روانی جامعه از بین نرود.
* پس هر اندازه جایگاهها بالاتر باشد، شایعه اثر مخربتری بر بدنهی جامعه میگذارد.
خب، وقتی حاکمیت سرزمینی مثل شام دست نابکاران بیفتد، آنها با وجود داشتن قدرت و امکانات و مجهز بودن به ابزار رسانهای خود، علیه حق اراجیف میبافند و تبلیغات منفی میکنند. در چنین شرایطی طبیعی است که شایعه میتواند خیلی موفقتر باشد. معاویه لعنةالله علیه زمانی که بعد از صلح امام حسن علیهالسلام بر عالم اسلام مستولی شد، به جعل احادیث روی آورد؛ با احساس قدرتی که میکرد، به صراحت بخشنامه کرد هر فردی حدیثی در فضیلت ابوتراب نقل کند، اعدام میشود. پولهای زیادی بین خواص خائن از جمله اصحاب خائن پیامبر صلی الله علیه و آله مثل ابوهریره پخش کرد تا حدیث جعل کنند. چون او به بهانهی خونخواهی عثمان این فتنهها را بپا کرده بود، اولین کارش این بود که در فضیلت عثمان جعل حدیث کرد تا کار او را مشروع جلوه دهد. آن قدر دین به دنیافروشان در فضیلت عثمان حدیث جعل و پخش کردند که خود معاویه گفت کافیه و حالا برای خلفای پیش از او جعل بکنید. به این هم اکتفا نکرد. بر خلاف تعهدی که در پیمان صلح با امام مجتبی علیه السلام بسته بود، بخشنامه صادر کرد بر منابر عالم اسلام به ساحت مقدس امیرالمومنین علیهالسلام سب و لعن انجام شود.
* میزان اثرگذاری این شایعات در مردم چقدر بود؟
من معتقدم غیر از شام، چنین شایعاتی در باطن افراد جوامع اسلامی اثر نگذاشته بود. بسیاری افراد بودند که امامت امیرالمؤمنین را قبول نداشتند، اما این جوّ سازیهای معاویه را هم نپذیرفتند؛ مثلاً در عراق و ایران امروز که آن موقع تابع کوفه و بصره و یمن بود، اینگونه نبود که باور داشته باشند به اینکه این موارد درست است. حتی در قیام امام حسین علیه السلام اتفاقاً همه میدانستند حق با امام حسین علیهالسلام است و این تبلیغات، در مردم اثر نکرده بود، اما به خاطر قدرت بالای یزید و ترس از عواقب پیوستن به امام حسین علیهالسلام باعث شد عدهای با یزید بیعت کنند، چرا که او الان خلیفه است و امام حسین علیه السلام علیه حاکمیت شورش کرده است.
خلاصهی قتل عثمان در منابع اهل سنت نقل شده است
* شاید یکی از تاریخیترین شایعههای عالم اسلام که حتی امتداد آن تا آخرالزمان ادامه دارد، ماجرای قتل عثمان است. خلاصهای از این ماجرا را توضیح بدهید و بفرمایید چه چالشهایی را در جهان اسلام ایجاد کرد و چه تبعاتی داشت؟
اشاره کردم کسانی شایعهها را برپا کردند که سوابق درخشانی داشتند و جزو خواص درجه یک عالم اسلام و اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و سلم به شمار میآمدند و یا حتی همسر پیغمبر بودند. خب تعبیری که خداوند در قرآن به زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله داده بود، أم المؤمنین است. از این جهت جایگاه معنوی بالایی دارد؛ لذا یک عدهای تصور نمیکردند که همسر پیغمبر دروغ گفته باشد و یا تهمت بزند و یا تصور نمیکردند که طلحه و زبیر که در بدر و احد حضور داشتند و حتی طلحه در احد جانباز شد، دروغ مطرح کنند. منتها من در این مسئله واقعاً ماندم که اینها ابزارهای تبلیغاتیشان و اراجیفگویی و اراجیفبافیشان چقدر قوی بود که اینگونه اثر کرد! ما وقتی تاریخ را میخوانیم و میبینیم که چقدر این مسئله توانسته در مردم اثر کند، تعجب میکنیم. یعنی با آن همه فضیلتهایی که از امیرالمؤمنین علیهالسلام شنیده بودند، حق را از ایشان نمیپذیرند، اما دروغگویی شایعهپراکنان و معاندان را قبول میکنند.
واقعاً جا دارد روی این مسائل کار دقیق انجام شود که چه عواملی سبب این انحرافها در فکر مردم میشود. اصلاً تاریخ را اهل سنت نوشتند خود آنها آوردند که در اثر عملکردی که عثمان داشت، یک انقلابی بر ضد او پدید آمد، طوری که از کوفه و بصره و مصر داخل کوفه ریختند و از او خواستند روش خود را تغییر دهد. عقبنشینی هم نمیکردند. عثمان از مردم مدینه خواست آنها را بیرون کنند. بعد دید که مردم مدینه هم با آنها همراهی میکنند و همدرد هستند؛ لذا احساس کرد کسی نیست به دادش برسد. از عمرو بن عاص خواست مردم را توجیه کند تا دست از شورش خود بردارند. او که به منبر رفت، مردم بدتر شورش کردند. عثمان به او گفت تو بدتر مردم را علیه من تحریک کردی. گفت من حقیقت را بیان کردم. تنها کسی که به دادش رسید، طبق منابع اهل تسنن، امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. ایشان به خواست عثمان رفت و میانجیگری کرد و با انقلابیون مذاکره انجام داد و گفت بناست عثمان روش خود را تغییر دهد. من هم ضمانت میدهم. انقلابیون با ضمانت امیرالمؤمنین بازگشتند، منتها عثمان به عهدی که بسته بود، خیانت کرد و دستور قتل رهبران مصری را صادر کرد. به همین دلیل مصریها بازگشتند و او را محاصره کردند و در نهایت عثمان را به قتل رساندند. همین منابع نوشتند به خاطر نفرت گستردهای که وجود داشت، هیچ کسی برایش نماز میت نخواند. دو تن از بنیامیه برایش نماز خواندند. حتی مردم اجازه ندادند بدنش در بقیع دفن شود. گفتند صلاحیت ندارد. مجبور شدند جنازه را به گورستان یهودیان بهنام حشر کوکب ببرند و آنجا دفن کنند.
حالا همان مردم نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام آمدند و گفتند تو بهترین فرد برای رهبری هستی. ایشان قبول نکرد تا اینکه اصرارها زیاد شد. لذا امام خلافت را پذیرفت، اما همین که قصد کرد سیاستهای خود را اجرا کند، به عدهای برخورد. حالا همینها عثمان را مظلومی جلوه میدهند که بیجهت و بیگناه کشته شد. چه کسی در قتل او دخیل است؟ میگویند امیرالمؤمنین علیه السلام. یعنی مردم طی این مدت کوتاه حافظهی خود را از دست دادند؟! مگر شما علیه عثمان انقلاب نکرده بودید؟ مگر شما نگفتید صلاحیت دفن در بقیع را ندارد؟ پس چگونه مظلومی شد که باید قاتلش قصاص شود؟ در این بین، امیرالمؤمنین باید تقاص پس دهد! شگفتآور این است؛ کسانی خونخواهی عثمان را مطرح کردند که علیه او موضع داشتند. نفرتی که عایشه از عثمان داشت، خود منابع اهل سنت اینگونه شرح میدهند که میگفت «این نعثل۱ سنت پیامبر را از بین برده است.» پیراهن پیامبر را نشان میداد و میگفت این پیراهن هنوز از بین نرفته، اما او سنت پیامبر را از بین برده است. او را از این جایگاه به زیر بکشید و بکُشید.» حالا همین خانم خونخواه عثمان میشود.
عجیب اینجاست که همین جامعه به او نمیگوید مگر تا دیروز این جملات را به عثمان نمیگفتی؟ تا دیروز که هیچ؛ حتی تا یک ساعت پیش. چون در تاریخ اهل سنت آمده عایشه به خاطر نفرتی که از عثمان داشت به مکه رفته بود و در آنجا علیه عثمان تبلیغ میکرد. بعد که شنید عثمان محاصره شده، گوش به زنگ بود تا ببیند ماجرا به کجا ختم میشود. تا جایی که تحملش تمام شد و به سمت مدینه حرکت کرد. سوار شترش شد و با کاروانی که از مدینه میآمد برخورد کرد. از یکی از آشنایان درباره عثمان پرسید و او گفت او را کشتند. به قدری خوشحال شد که از شترش پایین آمد، به زمین افتاد و سجدهی شکر بجا آورد و بعد گفت خدا عثمان را از رحمتش دور کند؛ عاقبت سزای کارش را دید. بعد پرسید چه کسی به خلافت رسید؟ آن فرد گفت حق به حقدار رسید و کسی که شایسته بود خلیفه شد. پرسید چه کسی؟ گفت علی بن ابی طالب. تا این جمله را شنید، گفت روی من را از شهری که علی در آن خلیفه است، برگردانید. همین فرد که از خویشاوندان عایشه بود، نقل میکند هنگامی که به سمت مکه حرکت میکرد، زیر لبانش زمزمه میکرد و میگفت عثمان مظلوم کشته شد و علی و اتباعش در قتل او دخیل بودند. راوی میگوید گفتم سبحانالله! الان چه کسی بود که به خاطر قتل عثمان سجدهی شکر بجا آورد. عایشه در پاسخ گفت من در کار خود اندیشیدم و فهمیدم او توبه کرده بود و خدا هم توبهاش را پذیرفته بود و پس از توبه مانند نقره پاک و تمیز شده بود، اما در ماه حرام، علی و پیروانش او را کشتند. راوی میگوید گفتم إنا لله و إنا الیه راجعون؛ به این سرعت میتوان تغییر موضع داد. همین خانم به مکه رفت و شروع به شایعهسازی علیه امیرالمؤمنین کرد و گفت عثمان را مظلومانه کشت. یک نفر در روی او نایستاد و بگوید مگر تو تا دیروز علیه عثمان تبلیغ نمیکردی و نمیگفتی او را بکشید. واقعاً انسان تعجب میکند.
وقتی مروان، طلحه را به قتل رساند
همچنین همین منابع اهل تسنن نوشتهاند از محرکان اصلی مردم مدینه برای قتل عثمان، طلحه و زبیر بودند و حتی راه مخفی جهت نفوذ به خانه عثمان را نشان دادند. چون او خانه مستحکمی داشت و به این راحتی نمیتوانستند داخل خانه بروند. در حقیقت اینها عثمان را به کشتن دادند و بعد همین افراد خونخواه عثمان میشوند؛ همه اینها حکومت امیرالمؤمنین علیهالسلام را بر نمیتابند. حالا پسرعموی عثمان یعنی مروان به همراه طلحه و زبیر و عایشه به هم پیوستند و جنگ جمل را راه انداختند. وقتی پیروزی امام قطعی شد، مروان گفت مگر ما این جنگ را برپا نکردیم که انتقام عثمان را بگیریم؟ زورمان به علی نرسید. من که میدانم طلحه در قتل عثمان دخیل بود، حالا برای اینکه قسمش شکسته نشود، گفت طلحه را میزنم؛ لذا طلحه را او زد. واقعاً انسان چقدر مبهوت میماند. البته بیبصیرتی و جهل عوام خیلی عجیب است. لذا در چنین شرایطی باید جهاد تبیین کرد تا جامعه را از جهل و انحراف و کجروی بازداشت .
—————————
پاورقی:
۱٫ «نعثل» نام یک یهودی بود که ریش بلندی داشت و در مدینه می زیست. چون ریش و قیافه ی عثمان شباهت زیادی به او داشت، وقتی عایشه بر عثمان خشمناک شد وی را نعثل خواند.
انتهایپیام/