به گزارش آباجان به نقل از ایرنا، استقلال در فصل ۸۰-۸۱ میتوانست بهترین و رویاییترین سال فوتبالیشان را رقم بزند، در لیگ برتر صدرنشین بود، به فینال جام حذفی رسیده بود و در آسیا پس از پیروزی رویایی و خاطرهانگیز با گل دقیقه ۹۰ علیرضا واحدی نیکبخت الاتحاد عربستان به نیمه نهایی صعود کرد و میزبانی دور نهایی مهمترین و بزرگترین تورنمنت باشگاهی قاره کهن نیز شده بود.
تیمی که در اوایل دهه ۸۰ میتوانست برای همیشه در تاریخ فوتبال ایران ماندگار شود و سه گانه تاریخی را کسب کند اما با بدبیاری عجیبی گریبانش را گرفت و آرزوهای بزرگی که داشت به حسرت ابدی تبدیل شد.
چهاردهم فروردین ماه سال ۱۳۸۱ باران بدموقع در تهران رویاها و آرزوهای استقلال را خراب کرد، آبیپوشان در زمین باتلاق آزادی و در روزی که محمد نوازی یک پنالتی را خراب کرد با نتیجه ۱-۲ مغلوب آنیانگ کرهجنوبی شده و فرصت رسیدن به فینال را از دست داد.
بدبیاریهای استقلال از همان بازی شروع شد، تیمی پر ستاره که صدرنشین لیگ برتر بود در ۶ بازی بعدی خود در لیگ برتر تنها یک پیروزی و پنج تساوی به دست آورد تا پرسپولیس به صدر جدول نزدیک و نزدیکتر شود.
هفتم خرداد ماه سال ۱۳۸۱ یک روز تلخ در تاریخ باشگاه استقلال محسوب میشود، روز تلخی که تا ابد در ذهن تمام هواداران حک شد و پس از گذشته ۲۲ سال زمزمه هواداران استقلال تنها یک جمله باشد «لعنت به آن ظهر لعنتی».
شاگردان منصور پورحیدری هفتههای زیادی از فصل را صدرنشین بودند و شانس اول قهرمانی در لیگ برتر محسوب میشدند، آبیپوشان تهرانی در هفته پایانی لیگ برتر باید به مصاف ملوان بندر انزلی میرفتند، آنها با ۲ امتیاز بیشتر از پرسپولیس و تفاضل گل بهتر، نسبت به رقیب سنتی در صدر جدول بودند و برای فتح نخستین دوره لیگ برتر به یک تساوی نیاز داشتند اما در روزی که موقعیتهای خوبی را از دست دادند یک گل مشکوک دریافت کردند تا جام را به پرسپولیس تقدیم کنند!
اگرچه سالهای سال از آن مسابقه گذشته اما هنوز ابعاد وسیعی از آن روز به نوعی در پس پرده نهان مانده است.
زندهیاد منصور پورحیدری یک نام ویژه و ماندگار در تاریخ باشگاه است که برای همیشه و به نیکی در ذهن آبیدوستان حک شده است، منصورخان به طور شگفتانگیزی عمر و زندگیاش را وقف استقلال کرد و به درستی پدر معنوی استقلال نامیده میشود، او هیچ وقت حاضر نشد درباره آن بازی پر ابهام حرف بزند؛ او جعبه سیاه مسابقهای است که دیگر کسی به آن دسترسی پیدا نخواهد کرد.
سالها پیش و در اوایل دهه ۸۰ تازه خبرنگاری را شروع کرده بودم. چند روزی از بازی استقلال و ملوان گذشته بود، آن روزها ساختمان باشگاه استقلال در خیابان لارستان قرار داشت، کوچه افتخار پلاک ۱۰، زندهیاد پورحیدری را دیدم، آمده بود تا با علی فتحاللهزاده جلسهای را برگزار کند. چند روزی به بازی استقلال در جام حذفی وقت باقی مانده بود، ابراهیم طالبی و امیر قلعهنویی به طور موقت سکان هدایت استقلال را بر عهده گرفته بودند، منصورخان ناراحت بود ، با هم سلام و علیک کردیم، به او گفتم، حیف شد، حق استقلال قهرمانی بود، جواب داد: بله حیف شد، نگذاشتند قهرمان شویم! پرسیدم کی نگذاشت: گفت همانهایی که نمیخواستند! دوباره سوال کردم چرا، چه کسانی؟ گفت همه چیر غیر عادی بود، از شب قبل مسابقه تا روز بازی، همه چیز غیر طبیعی بود!
مرحوم پورحیدری بعد گفت: وقتی یک بر صفر عقب افتاده بودیم، یک نفر از داخل جمعیت آمد پشت نیمکت استقلال و خطاب به مربیان و بازیکنان استقلال گفت: پرسپولیس گل تساوی را دریافت کرد! تمرکز را میخواستند خراب کنند، بعد همان فرد غیب شد و رفت! او مایل نبود حرف بزند و حرف هم نزد، فقط یک جمله گفت که بسیاری از نزدیکان او نیز آن را شنیده بودند، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر: آنها را به خدا واگذار میکنم!
همسر پورحیدری: به منصور خیانت کردند تا قهرمان نشود
«فریده شجاعی» بیش از ۴۰ سال شریک زندگی منصورخان پورحیدری بود، به طور حتم او رازدارترین آدم زندگی مردی است که خیلیها بر این باور هستند اگر تلاشهای او نبود الان فقط یک نام و خاطره از استقلال باقی مانده بود، وقتی از او پرسیدیم آیا قبول دارید سالها پیش به زندهیاد پورحیدری خیانت شد؟ که اینگونه جواب داد: استقلال در اولین دوره لیگ برتر قهرمانی را در هفته پایانی از دست داد که ناراحت کننده بود، آن تیم شایسته قهرمانی بود اما به حق خود نرسید، من حتم دارم به همسرم خیانت شد!
او بعد ادامه داد: هیچوقت منصور را در تمام چهار دههای که با هم زندگی کرده بودیم اینگونه ندیده بودم، بعد از همان مسابقه دیگر مربیگری در استقلال را کنار گذاشت، دوستانش میگفتند وقتی سوت پایان بازی با ملوان به صدا درآمد، منصور تا دو ساعت از روی نیمکت بلند نشد، او باخت زیاد در فوتبال دیده بود، ناراحتیاش به خاطر شکست نبود، به خاطر خیانت بود.
به خانم شجاعی گفتیم درباره رازهای بازی با ملوان هیچ وقت با شما حرف نزد؟ وی جواب داد: عادت نداشت در خانه درباره فوتبال حرف بزند، فقط هر وقت یاد آن مسابقه میافتاد ناراحت میشد، من منصور را میشناختم، او آدمی نبود که به خاطر یک شکست فوتبالی اینگونه به هم بریزد، او توقع نداشت زیر پایش را خالی کنند!
رشیدی: چند نامرد اجازه ندادند تا استقلال قهرمان شود
منصور رشیدی یکی از نزدیکترین آدمها به منصور پورحیدری محسوب میشد، آنها سالهای سال در کنار هم در استقلال بازی و مربیگری کرده بودند، آن روزها یکی از بازیکنان استقلال برایم تعریف میکرد، وقتی به رختکن رفتیم سکوت عجیبی حکم فرما بود، ناگهان رشیدی وارد رختکن شد، با لگد زیر ساکها و کلمنی زد که در وسط رختکن وجود داشت، بعد شروع به داد و فریاد کرد و سمت کمدهای رختکن رفت و با مشت آنها را شکست، او با صدای بلند فریاد میزد: نامردها خیانت کردند. از عمد کاری کردند تا استقلال قهرمان نشود، او آنقدر عصبانی بود که میخواست دو سه بازیکن را کتک بزند!
به رشیدی زنگ زدیم، به او گفتیم ماجرای عصبانیت شما در رختکن استقلال بعد از بازی با ملوان حقیقت دارد؟ او با تایید تمام آن اتفاقات گفت: متاسفانه چند نامرد اجازه ندادند تا استقلال قهرمان شود.
وی ادامه داد: منصور هم میدانست به او خیانت شده است، بعد از بازی به من گفت کار خودشان را کردند. من فقط امیدوارم که آنها وقتی پورحیدری زنده بود از وی حلالیت طلبیده باشند یا سر مزارش رفته باشند و بابت خیانت بزرگی که کردند عذرخواهی کرده باشند، آنها در این فوتبال رنگ خوشی را ندیدند، هیچ وقت نتوانستند موفق باشند و تا ابد تقاص کاری را که کردهاند را پس خواهند داد. نامردها با منصورخان کاری کردند که بعد از بازی نزدیک بود سکته کند!
صالحنیا: چند بازیکن به من گفتند پورحیدری خواب قهرمانی استقلال را ببیند!
ولیالله صالحنیا در آن روزها مربی بدنساز استقلال بود. وی سالها پیش در مصاحبهای درباره بازی استقلال و ملوان حرفهای تکاندهندهای زد، وی گفته بود: ۶ – ۷ نفر از بازیکنان روز قبل بازی با ملوان برای تمرین پیش من آمدند و خط و نشان کشیدند که آقای پورحیدری اگر پشت گوشش را دید، قهرمانی را هم میبیند. فردا دم پلههای اتوبوس به آقای پورحیدی، نصرالله عبدالهی و مظلومی گفتم این نفرات این حرف را زدهاند اما آنها باور نکردند. روز مسابقه همان اتفاق افتاد، توپ را گل نزدند و راحت گل خوردند. ما با مساوی هم قهرمان میشدیم اما باختیم.
اکبرپور: زمین انزلی افتضاح بود
علیرضا اکبرپور یکی از بازیکنان استقلال است که هفتم خردادماه سال ۸۱ برای استقلال به میدان رفت، او درباره شایعاتی که پیرامون کم کاری برخی از بازیکنان شنیده میشود، گفت: ما ۲ روز قبل از بازی به انزلی رفته بودیم، همه فکر میکردند قهرمان ایران شدهایم، زمین افتضاح بود، پر از چاله و نمیشد فوتبال بازی کنیم.
وی افزود: استقلال در این مسابقه بد بازی نکرد، چند موقعیت برای گلزنی هم داشت، نتوانست از آنها استفاده کند، خود من یک موقعیت به دست آوردم، آمدم دروازهبان ملوان را دریبل کنم، توپ به خاطر چاله زمین پله کرد و از من فاصله گرفت، به کنار خط کرنر رفت، سانتر کردم اما از دست رفت.
اکبرپور خاطرنشان کرد: تلاش ما برای قهرمانی بود، من قبول ندارم بازیکنان خیانت کرده باشند، چرا بازیکن باید قید افتخار و قهرمانی را بزند؟ البته من آن روزها جوان بودم و کاری به کسی نداشتم، سرم را میانداختم پایین میرفتم تمرین و بر میگشتم، نه با کسی جلسه میگذاشتم و نه میدانستم چه کسانی جلسه میگذارند، بعد از بازی هم همه ناراحت بودند، مربیان، بازیکنان، خود من اینقدر داغان بودم حتی با تیم بر نگشتم.
موسوی: بازیکنان خیانت نکردند!
علی موسوی ستاره آن روزهای خط حمله استقلال در بازی با ملوان به طور فیکس بازی کرد، او در گفتوگویی کوتاه به خبرنگار ورزشی آباجان به نقل از ایرنا گفت: فوتبال پر از اتفاقات پیشبینی نشده است، اتفاقاتی که باعث شده این رشته ورزشی به پر هیجانترین ورزش دنیا تبدیل شود. ما برای قهرمانی به انزلی رفته بودیم، ملوان در آن روزها یقه استقلال و پرسپولیس را در خانه میگرفت، از شانس بد ما در آخرین هفته و جایی که سرنوشت قهرمانی تعیین میشد به مصاف این تیم رفتیم و شکست خوردیم، کل ماجرا همین بود، من با همه بازیکنان دوست بودم، نه طرف کسی بودم و نه چیزی، فقط میگویم بازیکن هیچ وقت سر قهرمانی کم کاری نمیکند!
داداشزاده: آه و نفرین پشت استقلال بود
بهزاد داداشزاده در سال ۸۱ بازیکن استقلال بود؛ اما در آن ایام به واسطه اختلاف با کادر فنی در فهرست ۱۸ نفره استقلال برای بازی با ملوان قرار نداشت، او پس از باخت استقلال به ملوان و اخراج مرحوم پورحیدری به این تیم برگشت و نقش مهمی در قهرمانی آبیپوشان در جام حذفی داشت. وی در گفتوگو با خبرنگار آباجان به نقل از ایرنا گفت: میدانید چرا استقلال قهرمان نشد برای اینکه بازیکنان شایسته در لیست تیم نبودند و بازیکنان خود شیرین و رابطهدار بازی کردند.
وی افزود: در بازی آخر هم اینگونه اتفاق افتاد، آه و نفرین برخی از بازیکنان پشت این تیم بود و باعث شد قهرمانی در هفته آخر بپرد.