به گزارش خبرنگار فرهنگی آباجان به نقل از ایرنا، فضاسازی مناسب و حرفه ای، به این معنی نیست که بودجه ای سنگین به پروژه تزریق شده و با ساخت دکورهای سنگین، چشم بینندگان را گرد کرد بلکه به این معنی است که مطابق با فیلمنامه و در راستای داستان و شخصیت ها، فضایی طراحی و اجرا شود که برای مخاطب، هم باورپذیر باشد و هم گیرا. اگر غیر از این باشد، بینندگان به دیدن ادامه سریال ترغیب نخواهند شد.
سازندگان سریال غربت با توجه به شناخت خوبی که از صنعت سریال سازی و ذائقه مخاطبان دارند، میدانستند که اگر نتوانند فضاسازی مناسب و باورپذیری طرح ریزی و اجرا کنند، اثرشان موفق نخواهد بود و هرگز نخواهند توانست بینندگان را درگیر اثر کنند بنابراین با توجه به در نظر گرفتن این فاکتور، از همان آغاز مجموعه غربت، مخاطبان جذب فضاسازی میشوند، آن هم در همان دقایق اولیه که هنوز مشکلات کاراکترها مطرح نشده و شخصیت های اصلی و فرعی معرفی نشده اند. فضای نسبتا تُنُک این سریال با خانه هایی که تداعی گر حلبی آبادها هستند، مخاطب را به فکر فرو میبرد که در این ناکجاآباد قرار است چه اتفاقاتی رخ دهد و سرنوشت کاراکترها چه خواهد بود؟
شخصیت هایی در این غربتسرا زیست می کنند که گویی مانند واخوردگان جامعه به این مکان غربت زده تبعید شده اند. وقتی شخصیت ها به تدریج معرفی می شوند، مخاطب درمییابد که هر کدام از آنان چرا در این مکان حضور دارند. اینجاست که محله غربت معنی پیدا می کند.
این سریال که به تهیهکنندگی صادق یاری، کارگردانی امیر پورکیان و همراهی مهدی یاری و محسن رضایی در تولید، به منصه ظهور رسیده، سعی دارد با انطباق داستان و فضاسازی به سمتی رهنمون شود که مخاطب میخواهد. مخاطب در ابتدای سریال محو فضای مرعوب کننده غربت میشود و در ادامه و با ورود آدم های مختلف و خلق ماجراهای متفاوت است که پیگیری برای درک عقبه این جماعت، بیشتر و بیشتر میگردد.
اکثر شخصیت های داستان، غریبه هایی هستند که یا از سوی جامعه طرد شده و یا ناخواسته در این مکان پا به عرصه حیات نهاده و پاگیر این تبعیدگاه شده اند. غربت به برزخی می ماند که ساکنان آن تکلیف خود را ندانسته و میان زمین و آسمان معلق هستند. جدایی از جامعه و نیاز مالی برای ادامه حیات، اغلب آنان را وادار کرده تا به کار خلاف روی بیاورند. تعدادی نیز آرزوی بیرون رفتن از این برزخ و کوچ به کشوری دیگر را دارند و به همین دلیل مدام خیال پردازی کرده و رویایی کابوس گونه می بینند. همه آنان آرزو دارند از تبعیدگاه غربت رهایی یابند، اما هرچه تلاش می کنند بیشتر در منجلاب فرو می روند.
ترکیب غربت و شخصیت هایی که در آن زیست میکنند، فضای مناسبی به وجود آورده که هم داستان به خوبی روایت شود و هم مخاطبان آن را باور داشته و با شخصیت های واخورده و زخم دیده احساس همدردی کنند. البته با کسانی که مصیبت زده واقعی هستند و به ناچار دست به کار خلاف میزنند، نه خلافکاران حرفهای و قاچاقچیان بی رحم مواد مخدر، هرچند که آنان نیز به نوعی قربانی شرایط هستند.
تولید سریالهایی نظیر غربت که نوعی آسیب شناسی اجتماعی دارند یادآور محصولات رئالیستی کارگردانانی مانند مجید مجیدی، ابراهیم حاتمیکیا و کیانوش عیاری و تصاویری است که ایشان در فیلمهایی چون بدوک، دعوت، آبادانیها یا سریالهای خاک سرخ و روزگار قریب از آدمهای ادوار مختلف بحرانی اجتماع ارائه داده بودند. آسیب شناسی اگر با پرهیز از اغراق و بزرگ نمایی مشکلات روی دهد یقینا میتواند به چراغ راهی برای همه آنهایی بدل شود که میخواهند در اندازه خود، حرکتی کنند برای بهبود مشکلات اجتماعی.پ
یادمان باشد که صنعت سریال سازی ایران با وجود همه نقصان ها، حداقل از نظر کیفیت اجرا و مقوله بازیگری حرفه ای و پشت صحنه تولید، به مراتب توانایی های بیشتری از کشورهای منطقه دارد و اگر قدری منفیبافی نسبت به سریال سازان خویش را کنار گذاشته و بیشتر آنها را حمایت کنیم قطعا خواهیم توانست در تمام گونهها، محصولات استانداردی تولید کنیم.