امروز ۲۵ تیر مصادف با تاسوعای حسینی است و مصطفی صدرزاده همان جوانی که رهبر معظم انقلاب او را یک شخصیت نورانی معرفی کردند، در سال ۹۴ در چنین روزی به شهادت رسید.
صدرزاده ۱۹ شهریور سال ۱۳۶۵ در شهرستان شوشتر استان خوزستان به دنیا آمد. در ۱۱ سالگی به همراه خانواده به استان مازندران نقل مکان کرد و پس از دو سال، همراه خانواده ساکن شهریار شد. سال ۸۷ وارد حوزه شد و حدود چهار سال در حوزه علمیه امام جعفرصادق (ع) تهران درس خواند. سپس در رشته ادیان و عرفان در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز تحصیل کرد.
صدرزاده یکروز پیش از شهادت به دوستانش گفته بود که با یک گلوله شهید میشود و اول آبان سال ۹۴ در عملیات محرم روز تاسوعا در مبارزه با تروریستهای تکفیری در حومه حلب به شهادت رسید و پیکرش در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار به خاک سپرده شد.
اگر بخواهیم در وصف این شهید مدافع حرم سخن بگوییم که کجا بود و چه ها کرد و چگونه به شهادت رسید، ساعت ها وقت لازم است ولی اگر اهل دیدن فیلم هستید، مستند عابدان کهنز را ببینید؛ همان فیلمی که در شانزدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مقاومت به عنوان نامزد بخش سیدالشهدای مقاومت معرفی و دیپلم افتخار در بخش بهترین تحقیق و پژوهش مستند بلند مسابقه اصلی نصیب کارگردانش شد. این مستند همچنین در نهمین دوره جشنواره مردمی فیلم عمار در بخش مدافعان حرم برگزیده شد.
مستند سینمایی عابدان کُهَنز در دو ساعت به روایت تربیت و شکوفایی نوجوانان مسجد امیرالمومنین (ع) کُهَنز شهریار می پردازد که در وقایع مهم انقلاب اسلامی از جمله فتنه ۸۸ و فتنه تروریستهای تکفیری در سوریه حضوری فعال داشتهاند.
یکی از تربیت یافتگان این مسجد، مصطفی صدرزاده است و رهبر معظم انقلاب در مراسم سی و چهارمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) درباره این شهید فرمود: ما امروز در سرتاسر کشور، هزاران هسته مقاومت در مساجد و در هیئتها داریم؛ از این هستههای مقاومت، جوانهایی برمی خیزند به عنوان مدافع حرم… گاهی اوقات شما میبینید از یک روستا یک شخصیّت منوّر و نورانی برمیخیزد؛ از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفی صدرزاده به وجود میآید. ما از این مصطفی های صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم؛ اینها همه امیدبخش است.
مستند آقا مصطفی هم حکایتی از جهاد فرهنگی شهید صدرزاده است و روایتگر دنیای جوانانی شده که وی با روشهای نامتعارف، آنان را به سوی پایگاه بسیج جذب کرده است؛ آنهایی که ابتدا او را تحقیر و حتی کتک زدهاند و امروز همان بچه محل بسیجی دیروز، برایشان شده «آقا مصطفی».
اگر اهل مطالعه کتاب هستید، می توانید زندگی نامه شهید صدرزاده را در کتاب های «سرباز روز نهم» و «اسم تو مصطفاست» بخوانید. رهبر معظم انقلاب در تقریظی بر این دو کتاب که ۳۰ مرداد سال گذشته توسط رئیس جمهور شهید آیت الله سیدابراهیم رئیسی رونمایی شد، نوشتند: پیش از این کتاب دیگری در شرح حال شهید صدرزاده خواندهام ولی ابعاد شخصیت محبوب و چندجانبه این شهید عزیز در این کتاب بیشتر بیان شده است. این چهره برجسته بی شک یک الگو است برای جوانان امروز و فردا. اراده قوی، فهم درست، روحیه ایثار، شجاعت، خستگیناپذیری، ادب، دلِ انباشته از محبت و صفا، و بسی دیگر از خصوصیات برجسته، بخشهایی از شخصیت این جوان فداکار و انقلابی نسلهای دوم و سوم انقلاب است. خواندن این کتاب برای من غبطهانگیز است.
از قدیم گفته اند آب دریا را اگر نتوان کشید، گر به قدر تشنگی باید چشید. حالا برای چند دقیقه با خدایار بهرامی که بیشتر دوست دارد، خود را راوی اسوه دفاع از حرم معرفی کند، به گفت و گو نشستیم.
بهرامی که خود از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و مربی فرهنگی بسیجیان مسجد امیرالمومنین(ع) شهریار است، به خبرنگار معارف آباجان به نقل از ایرنا گفت که مصطفی صدرزاده در شوشتر به دنیا آمد و در دوران جوانی در روز تاسوعا با یک خودرو تصادف می کند. مردم با دیدن صحنه تصادف و حال و روز مصطفی، تصور می کنند که فوت کرده است. مادرش او را نذر حضرت عباس می کند و خدا عمری دوباره به این جوان می دهد ولی بالاخره در روز تاسوعا به شهادت رسید.
خدایار که همیشه مثل پدری مهربان سخن می گوید، از صدرزاده به عنوان یک نخبه یاد کرد و گفت که مصطفی همیشه پای کار بود؛ چه مراسم دینی مثل جشن و عزای اهل بیت(ع) و چه در برنامه های انقلاب.
این یادگار دوران دفاع مقدس که به «داش خدایار» هم معروف است، گفت که در منطقه شهریار بخشی به نام ملتخواه وجود دارد که مردم فقیری در آنجا زندگی می کردند. در واقع این محله سه کوچه داشت که در یک کوچه باغ های بزرگ ساخته بودند و در کنار آن دو کوچه برای فقرا بود و علاوه بر فقر مالی، فقر فرهنگی هم بیداد می کرد.
خدایار گفت که مصطفی برای از بین بردن فقر فرهنگی آن محله یک هیات درست کرد و نام آن را هیات ابوالفضل گذاشت و از اول محرم برنامه داشت؛ به گونه ای که هم هیات خودش را اداره می کرد و هم به هیات عاشقان ولایت در مسجد امیرالمومنین(ع) حضور پیدا می کرد. روزهای تاسوعا و عاشورا هم دست نوجوانان هیات را می گرفت و با تشکیل دسته سینه زنی راهی هیات عاشقان ولایت می شدند.
این راوی اسوه دفاع از حرم گفت همان روزی که قرار بود پسر مصطفی به دنیا بیاید، خودش هم به بیمارستان آمد اما نه برای ملاقات فرزندش بلکه برای بستری شدن در همان بیمارستان که در سوریه مجروح شده بود. البته صدرزاده چهار بار طعم جراحت را چشیده بود و یک بار پزشک با تعجب گفته بود «این که نصف بدن ندارد، چگونه راه می رود و زندگی می کند.»
آقای بهرامی گفت که «مصطفی، آدمی دست و دل باز و لوطی مسلک بود» بعد هم دو آیه از قرآن را تلاوت کرد که کلمه «رجال» در هر دو آیه به کار رفته بود. یکی آیه ۲۳ سوره احزاب که می فرماید «من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه…» و یکی هم آیه ۳۷ سوره نور که می فرماید «رجال لاتلهیهم تجارة و لابیع عن ذکر الله». آیه اول را که بسیار شنیده ایم و در وصف مومنان و مجاهدان خداست اما آقای بهرامی خاطره ای از آیه دوم گفت که شنیدنی است.
داش خدایار گفت مصطفی صدرزاده استخری را در شهریار خریده بود و از طرف دیگر پایش به حرم باز شده بود. در واقع فرصت اداره استخر را نداشت. چون معمولا یک مینی بوس اجاره می کرد و به دنبال کودکان کار در منطقه شهریار می رفت و سپس آن ها را با مینی بوس به استخر می آورد تا آن ها نیز تفریح کنند و از طرف دیگر مربی شنا گرفته بود و حتی به کودکان و نوجوانان غذا می داد تا یک روز خوشی را برای آنها فراهم کند و در نهایت آن ها را به خانه برمی گرداند.
بهرامی گفت که صدرزاده شش ماه قبل از شهادت به مسجد آمد و می خواست استخر را بفروشد ولی خدایار به عنوان مشورت، او را از این کار منصرف کرده بود. چون این استخر منشا خدمات بسیاری برای صدرزاده بود ولی مصطفی از خدایار می خواهد تا استخاره بگیرد و هر آیه ای آمد، به آن عمل کند که آیه ۳۷ سوره نور آمد و به گفته بهرامی، مصطفی صدرزاده مصداق بارز این آیه بود و لذا استخر را فروخت و راهی سوریه شد.
حالا دوستان و بسیجیان و نمازگزاران مسجد امیرالمومنین(ع) نهمین سالگرد شهادت صدرزاده را در تاسوعای حسینی مصادف با ۲۵ تیر در شهریار برگزار می کنند تا شخصیت نورانی این شهید را بیشتر بشناسند و همانگونه که رهبر معظم انقلاب با اشاره به آیه «و بالنّجم هم یهتدون» فرمود «با این ستارهها، راه را میشود پیدا کرد.»