به گزارش گروه سیاست خارجی آباجان به نقل از ایرنا؛ مواضع وزیر اسبق امور خارجه در برنامههای تبلیغاتی یکی از نامزدهای چهاردهمین انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری واکنشهای قابل تاملی را در پی داشت؛ جایی که محمد جواد ظریف در جریان تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری در برنامه میزگرد سیاسی در دفاع از برجام و تکرار عهدشکنی دشمنان به آیاتی از سوره انفال استناد قرائت کرد. پیرامون اتفاقات اخیر با حجت الاسلام دکتر مجتبی عبدخدایی عضو هیات علمی گروه روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی به گفتگو نشستیم.
متن کامل این گفتگو در اختیار مخاطبان آباجان به نقل از ایرنا قرار دارد.
وزیر اسبق امور خارجه در یک میزگرد انتخاباتی با معنا و تفسیر برخی آیات قرآن به توجیه سیاست خارجی خود پرداختند که واکنشهایی به همراه داشت، نظر شما به عنوان متخصص این امر چیست؟
سیستم ادراکی جناب ظریف، دقیقا همان کاری را با ایشان و آیات قرآن کرد که پیش از این با متن تالیف شده برجام کرده بود. یعنی آیاتی را که نمیپسندد و از ذهنشان بدور است و یا با چارچوب تفکر ایشان همخوانی ندارد، حذف کرده و نادیده میگیرد. همانطور که در برجام هم نکاتی که اکثر کارشناسان از صراحت متن برجام مشاهده میکردند، ایشان انکار مینمود.
در نظریههای سیاست خارجی اندیشمندان متعدد و زیادی به بحث خطاهای ادراکی و شناختی پرداختهاند. از جمله میتوان به کتاب برداشت و خطاهای برداشتی در سیاست بین الملل نوشته «رابرت جرویس»، اشاره نمود. شهید مطهری نیز در کتاب شناخت خود به این بحث پرداخته اند. نکته قابل توجه این است که این خطا در افراد احساسی و هیجانی بیشتر رخ میدهد و شایسته است چنین افرادی تا بر هیجانات خود غالب نشدهاند، از صحنه تصمیمات مهم و سرنوشت ساز پرهیز کنند.
بدون تردید رفع اختلافات و منازعات از امور مهم و از اهداف انبیای الهی است. قرآن کریم همانطور که برپاداشتن مردم به عدالت و قسط را از اهداف بعثت برشمرده است، میفرماید: «لِیَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِ» (حدید:۲۵)، همینطور میفرماید خداوند پیامبران را مبعوث نمود تا در میان مردم، دربارۀ آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. «لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ» (بقره:۲۱۳) در منطق قرآنی تنها و تنها از طریق برپاداشتن معیارهای حق که از جانب پروردگار نازل شده است میتوان عدالت و قسط را برپاداشت و تنها از این طریق میتوان جنگها را پایان بخشید و به صلح دست یافت.
اما نکته مهم تفاوت فاحشی است که میان صلحطلبی و همزیستی که قرآن سخن از آن به میان میآورد، و میان صلحگرایی جناب ظریف وجود دارد. از قضا آیاتی که ایشان به آن اشاره کردند به بخشی از این تفاوتها میپردازد و درسهای آموختنی برای دستگاه دیپلماسی کشور دارد.
موضوع آیات بیان شده در سوره انفال، بیان چگونگی رفتار با مشرکان در عرصه جنگ است. اما محتوای این آیات، تحلیل عمیقی نسبت به منطق رفتاری دشمنان ارائه میکند و بر اساس آن به قواعد درهم آمیختگی میدان و دیپلماسی برای پیشبرد اهداف و غلبه بر دشمن میپردازد. در این راستا آیات مذکور چند اصل کلی را بیان میکند.
نخست آنکه عهدشکنی و عدم پایبندی به تعهدات، رویه و عادت رفتاری دشمنان در قبال مومنان است. و اساسا مشرکان را به اینصورت معرفی میکند که آنان کسانی هستند که هر بار با سرانشان عهد میبندی، عهدشان را میشکنند و از عهدشکنی هم باکی ندارند. «ٱلَّذِینَ عَٰهَدتَّ مِنۡهُمۡ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهۡدَهُمۡ فِی کُلِّ مَرَّةٖ وَهُمۡ لَا یَتَّقُونَ» (انفال:۵۶).
این موضوع در آیات دیگری از قرآن نیز بعنوان یک اصل ذکر شده است. در سوره توبه ابتدا میفرماید: با آن همه عهدشکنی مشرکان، دیگر چطور قرارداد آنان پیش خدا و پیامبرش میتواند معتبر باشد. سپس بیان می دارد: بله، چطور عهدشان محترم باشد؟ حال آنکه اگر بر شما غلبه کنند، نه حق خویشاوندی را رعایت خواهند کرد و نه پایبندی به عهد و پیمان را. آنان با چربزبانی، اعتمادتان را جلب میکنند؛ ولی در دلهایشان غیر از آن چیزی است که بهزبان میآورند و بیشترشان عهدشکناند «کَیۡفَ وَإِن یَظۡهَرُواْ عَلَیۡکُمۡ لَا یَرۡقُبُواْ فِیکُمۡ إِلّٗا وَلَا ذِمَّةٗۚ یُرۡضُونَکُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَتَأۡبَیٰ قُلُوبُهُمۡ وَأَکۡثَرُهُمۡ فَٰسِقُونَ» (توبه: ۸)
سپس می فرماید: این شیوه آنان است که دربارۀ هیچ مومنی، نه حق خویشاوندی را رعایت میکنند و نه عهد و پیمانشان را پایبند هستند. رویه آنها این است که تجاوزکارند «لَا یَرۡقُبُونَ فِی مُؤۡمِنٍ إِلّٗا وَلَا ذِمَّةٗۚ وَأُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُعۡتَدُونَ» (توبه:۱۰). و در ادامه می فرماید: با پیشوایان کفر پیکار کنید زیرا به هیچ عهد و پیمانی وفادار نیستند. باشد که با این شدت عمل، دست از عهدشکنی بردارند. «فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡکُفۡرِۙ إِنَّهُمۡ لَآ أَیۡمَٰنَ لَهُمۡ لَعَلَّهُمۡ یَنتَهُونَ» (توبه: ۱۲).
و به جهت همین رویه رفتاری است که در آیات مورد بحث، قرآن دشمنان مومنان را بدترین موجودات روی زمین در نزد خداوند معرفی مینماید. طبیعی است که مسلمانان در مواجهه به چنین دولتها و بازیگرانی باید از هرگونه ساده لوحی، سستی و کوتاهی، تساهل و تسامح، مماشات و باج دهی پرهیز کنند.
دوم آنکه عداوت و دشمنی مشرکان مستکبر با مسلمانان، رویه همیشگی و دائمی آنان است. قرآن میفرماید: اگر دستشان به شما برسد، خواهید دانست که در نهایت دشمنی با شما هستند و هرگونه عملیات میدانی و جنگ روانی علیه شما دریغ نخواهند ورزید. با این هدف که شما را هم بیایمان کنند «إِن یَثۡقَفُوکُمۡ یَکُونُواْ لَکُمۡ أَعۡدَآءٗ وَیَبۡسُطُوٓاْ إِلَیۡکُمۡ أَیۡدِیَهُمۡ وَأَلۡسِنَتَهُم بِٱلسُّوٓءِ وَوَدُّواْ لَوۡ تَکۡفُرُونَ» (ممتحنه:۲).
همچنین در سوره بقره میفرماید: هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، مگر آنکه به طور کامل تسلیم خواستههای آنها شوی «وَلَن تَرۡضَیٰ عَنکَ ٱلۡیَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَیٰ حَتَّیٰ تَتَّبِعَ ملتهم» (بقره:۱۲۰). در نگاه قرآن آنان همواره با مسلمانان سرجنگ دارند، از اینرو دستور به نبرد میدهد و میفرماید: در راه خدا، بجنگید با آنانکه همواره با شما سرِ جنگ دارند. «قَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ» (بقره:۱۹۰)
سوم آنکه قرآن در آیات مورد اشاره تاکید دارد که اگر در هنگام رویارویی با این موجودات عهدشکن، با کانونهای برنامهریزی و پشتیبانی آنان قاطعانه برخورد نکنید و بنیانهای توطئهگری را ریشهکن نسازید و صرفا به شکست قوا و نابودی سربازان آنان بسنده کنید، فتنهگری آنان علیه شما ادامه خواهد یافت و تاکید میفرماید: پس اگر در مواجهه دست شما به آنها رسید، چنان عرصه را بر آنها تنگ کنید که عقبۀ آنها تارومار شوند تا عاقبت عهدشکنی را لمس کنند «فَإِمَّا تَثۡقَفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡحَرۡبِ فَشَرِّدۡ بِهِم مَّنۡ خَلۡفَهُمۡ لَعَلَّهُمۡ یَذَّکَّرُونَ» (انفال:۵۷) این اصل در آیات ابتدائی این سوره و در موارد دیگری از قرآن نیز بصورت قاعده کلی نیز بیان شده است و میفرماید: با این فتنهگرها آنقدر بجنگید تا دیگر فتنهای در عالم نباشد. «وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّیٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةࣱ» (انفال:۳۹)(بقره:۱۹۳)
چهارم آنکه قرآن میان پایبندی به قرارداد و ساده لوحی در مقابل دشمنان تفکیک میگذارد و مسلمانان را از هرگونه سوء استفاده دشمنان از وفاداری آنان به تعهدات برحذر میدارد. بدین معنا که وضعیت عدم اطمینانی که ناشی از رویه رفتاری کافران به بدعهدی است، ایجاب میکند که ساده لوحانه با این اصل برخورد نکنیم.
بلکه در چنین فضایی حتی اگر بیم بدعهدی و پیمان شکنی و تهدید امنیتی وجود داشته باشد، صرف این بیم کافی است برای اینکه پیمان را یکطرفه بتوان نقض کرد. از اینرو اصل بر لزوم کنار گذاردن پیمان در صورت ترس امنیتی است و میفرماید: و چنانچه از خیانتکاری این چنین پیمان شکنانی بیم داری، در این صورت تو نیز عهد آنها را نقض کن و جلویشان بینداز، که خدا خیانتکاران را دوست نمیدارد «وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوۡمٍ خِیَانَةٗ فَٱنۢبِذۡ إِلَیۡهِمۡ عَلَیٰ سَوَآءٍۚ » (انفال:۵۸)
پنجم آنکه در چنین وضعیت بی اعتمادی و عدم اطمینانی، اصل بر این است که اولا باید تجهیز منابع همه جانبه وآمادگی نظامی کامل صورت گیرد: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَیۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّکُمۡ وَءَاخَرِینَ مِن دُونِهِمۡ لَا تَعۡلَمُونَهُمُ ٱللَّهُ یَعۡلَمُهُمۡۚ» (انفال:۶۰) برای مقابله با دشمن، هرچه میتوانید نیرو و تجهیزات نظامی آماده کنید تا بدین وسیله، دشمنان خدا و خودتان را، و نیز دشمنان پشت صحنهای که آنها را نمیشناسید. ولی خداوند آنها را میشناسد، به وحشت بیندازید.
ثانیا باید کاملا بسیج منابع انجام شود. قرآن تاکید مینماید: «یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ حَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ عَلَی ٱلۡقِتَالِ» (انفال:۶۵) ای پیامبر مسلمانان را به جنگ با دشمن تشویق کن.
ششم آنکه در مقابله با دشمن، صرفا به مقابله با او بسنده نکنید بلکه نقاط استراتژیک، او را هدف قرار دهید و بسیار قاطعانه عمل کنید. «فَٱضۡرِبُواْ فَوۡقَ ٱلۡأَعۡنَاقِ وَٱضۡرِبُواْ مِنۡهُمۡ کُلَّ بَنَانࣲ» (انفال:۱۲)
با توجه به نکات فوق و در چنین وضعیتی، اگر دشمن پیشنهاد آتش بس داد شایسته است که مسلمانان هم از این پیشنهاد روی برنگردانند. اما در همین سوره تاکید میفرماید که نباید توافق با دشمن جنبه عقب نشینی و ضعف داشته باشد. «یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِیتُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ زَحۡفࣰا فَلَا تُوَلُّوهُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ» (انفال:۱۵) ای اهل ایمان، هر گاه با گروه مهاجم کافران در میدان کارزار رو به رو شوید مبادا پشت به آنها کرده و از جنگ بگریزید.
بلکه باید جنبه پایداری و مقاومت داشته باشد. «یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِیتُمۡ فِئَةࣰ فَٱثۡبُتُواْ وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَثِیرࣰا لَّعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ» (انفال:۴۵) ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرگاه با فوجی (از دشمن) مقابل شدید پایداری کنید و خدا را پیوسته یاد آرید.
اساسا منطق قرآن مبتنی بر عدم هرگونه صلح ورزی و سازشی است که حکایت از ضعف و سستی نماید. «فَلا تَهِنوا وَتَدعوا إِلَی السَّلمِ وَأَنتُمُ الأَعلَونَ وَاللَّهُ مَعَکُم وَلَن یَتِرَکُم أَعمالَکُم» (محمد:۳۵) در برابر دشمن، سستی نکنید و صلح و سازشِ ذلتبار نخواهید؛ حال آنکه پیروز میدان شمایید.
از اینرو میتوان دریافت که جنس صلحگرایی که مورد توجه قرآن است مبتنی بر هوشیاری و آمادگی رویارویی و بازدارندگی است. مبتنی بر باج ندادن به رقیب و پرهیز از هرگونه ضعف و سازش در مقابل دشمن و مبتنی بر مقاومت است.
اما صلح جویی جناب ظریف، مبتنی بر خوشبینی، اعتماد نمودن، امتیازدهی با هدف کوتاه آمدن دشمن، و امکان رفع تنش از طریق خلع سلاح خود و برجسته نمودن نقش قراردادها و توافقات امتیازدهنده به رقیب است که در نهایت چیزی جز کسب کاپ اخلاق از دست قدرتهای مستکبر عاید کشور نخواهد کرد.
همچنان که منطق دشمن شناسی قرآن با جناب ظریف متفاوت است. جناب ظریف تصریح داشتند که قائل به استفاده از کلمه دشمن نیستند و طنزآمیز آن است که این سخن را در ایام شهادت سردار سلیمانی بیان داشتند.
در صورتی که در منطق قرآن، در مقابل مسلمانان، دشمنی قرار دارد که همواره سودای جنگ با مومنان را در سر دارد. سرجنگ داشتن او هم بعلت سوء تفاهمات، یا تنش آفرینی مسلمانان نیست. قرآن در تقابل جبهه حق و باطل هیچگاه جبهه خودی را به آتش افروزی متهم نمیکند.
بلکه قدرتهای استکباری، چون بنیان وجودی خود را بر ظلم و بی عدالتی بنا نهادهاند، رهایی بخشی اسلام را برنمیتابند و آن را تهدیدی وجودی علیه بقای خود میدانند. از اینرو از تمامی ابزارها از جمله معاهدات و توافقنامهها برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکنند.
از نظر آقای ظریف نظریههایی مثل واقعگرایی، لیبرالیسم و سازه انگاری مکاتب فکری نیستند بلکه ابزارند و فقط اسلام را مکتب فکری میدانند؛ نظر شما به عنوان یک اسلام شناس از ارتباط این گزاره مطروحه و الگوی سیاست خارجی وی چیست؟
سخن پیرامون نظریه پردازی اسلامی در روابط یین الملل و تفاوت سطح تحلیل آن از تئوریهای بسیار رایج است. اما مطلبی که ایشان انکار میکند و بر آن پافشاری مینماید از قضا نکتهای است که تمامی تئوریهای رایج روابط بینالملل، بر آن بعنوان یک واقعیت عینی و بعنوان مقولهای هستی شناسانه اتفاق نظر دارند و آن این است که محیط آنارشیک روابط بین الملل، که در آن قدرت فائقهای وجود ندارد که قانونگذاری نماید و متخطی از قانون را مجازات کند، وضعیتی را پدیدار میسازد که لازمه این وضعیت، عدم اطمینان، عدم قطعیت (Uncertainty) و فقدان ثبات است و این وضعیت منطق خاصی را بر رفتارها و روابط بازیگران این عرصه تحمیل میکند که مهمترین آنها عدم اعتماد، عدم پایبندی و ضرورت خوداتکایی و استقلال کشورها در تامین امنیت خود میباشد.
در چنین وضعیتی، احتیاط ورزی، حزم اندیشی (prudence)، محکم کاری، و اخذ تضمین گام به گام شرط نخست هر اقدام عقلانی است. البته باید توجه داشت که حزم اندیشی بمعنای عدم تحرک و بی فعلیتی نیست. کسی که در میدان فعال است حزم اندیشی میکند نه آنکه فارغ از میدان دلخوش کرده است.
آنچه ایشان و دوستان محترمشان با برچسب «دلواپسی» بعنوان تحقیر و ناسزا در ادبیات سیاسی این کشور رایج نمودند در نزد اندیشمندان حوزه روابط بین الملل، شرط اولیه عمل و بعنوان فضیلت در محیط اقتدارگریز روابط بین الملل است.
نگرش اسلامی به روابط بینالملل نیز در این نکته با تئوریهای روابط بین الملل همداستان است. همانطور که پیشتر عرض کردم در منطق قرآنی آنجا که پای مومنان به میان بیاید، قدرتهای استکباری نوعا به هیچ عهد و پیمانی وفادار نمیمانند و نه تنها پایبند به قراردادها و معاهدات نیستند بلکه حتی قوم و خویشی هم در این عرصه نمیشناسند.
هنوز بلایی که اروپایی ها در آخرین دهه از قرن بیست بر سر هم نژادیهای خود، یعنی مسلمانان بوسنی هرزگوین آوردند از یادمان نرفته است. امروز نیز شاهد ظلم و اجحاف بیرویهای و گستردهای هستیم که در حق زنان و دختران محجبه مسلمان و هم نژاد خود در کشورهای اروپایی روا میدارند. لازمه چنین وضعیتی حزم اندیشی و عدم اعتماد است نه خوشبینی رویاپردازنه.
تاریخ روابط بینالملل حاکی است که سکولارسازی در عرصه جهانی، ایمان گرایی را تهدید وجودی علیه خود میداند و همواره سرجنگ با مومنان دارد و در این مسیر از هیچ فتنه گری، خدعه و خیانت، و عهدشکنی دریغ نمیورزد و این رویه رفتاری آنان است و حتی از تحریف آیات قرآن نیز کوتاهی نخواهد کرد.
یکی از اساتید اسلام شناس دانشگاه ویرجینیا تعریف میکرد که یکی از نهادهای امنیتی بینالمللی پیشنهاد انعقاد پروژهای پیرامون جهاد در اسلام را به او داده بودند و از او خواسته بودند که تمامی آیات جهاد و قتال را به جهاد با نفس و مبارزه اخلاقی تحریف نماید.
به نظر شما نسبت الگوی رفتاری آقای ظریف در سیاست خارجی با منطق قرآنی چیست؟
الگوی رفتاری قرآن واضح و مبتنی بر «أَشِدَّآءُ عَلَی ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ» (فتح :۲۹) است یعنی روابط مسلمانان با یکدیگر باید بر اساس محبت و رحمت متقابل باشد. همچنانکه در مقابل قدرتهای استکباری و کافران، باید از موضع اقتدار و مستحکم عمل نمایند.
قرآن در آیات متعددی تصریح مینماید که کفار و منافقان باید در شما غلظت و استحکام ببینند. (توبه:۱۲۳، تحریم:۹)، و باید از موضع عزت و اقتدار با آنان مواجه شد. «أَذِلَّةٍ عَلَی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی ٱلۡکَٰفِرِینَ» (مائده:۵۴) علاوه بر آن اصل دیگر رفتاری در مقابل بیگانگان، عدم دوستی و مودت با آنان است «لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمۡ أَوۡلِیَآءَ تُلۡقُونَ إِلَیۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ». آنان خیر و صلاح جامعه ایمانی را برنمیتابند.
قرآن در سوره آلعمران، هم منطق رفتاری دشمنان را توضیح داده است و هم شیوه رویارویی با آن را. در ارتباط با منطق رفتاری دشمنان تاکید میورزد که اولا، بیگانگان از هیچ دشمنی و عداوتی کوتاهی نمیکنند. ثانیا، ظاهر مسالمتآمیزی بخود میگیرند اما بسیار نسبت به شما کینهورزانه و مغرضانه عمل میکنند و از شما عصبانی هستند. ثالثا، اگر دقت کنید عداوت و کینهورزی آنان از بیانات آنها هم آشکار است اما باید بدانید که دشمنی قلبیشان و نقشه کشی پنهانشان بسیار بیشتر است.
از اینرو شیوه رویارویی با آنان را بر این اساس قرار میدهد که اولا، بیگانگان را خودی ندانید و آنان را محرم اسرار خود نسازید. ثانیا، کاملا منطق رقابت آنان خصمانه است اما اگر استقامت ورزید نقشهها و توطئههای آنان خنثی میشود و توان ضربه زدن به شما را ندارند. در سطح کلان نیز، سطح تحلیل منطق قرآنی بر اساس شکل گیری تقابل قهری حق و باطل است. زیرا قدرتهای استکباری، ایمانگرایی مبتنی بر قسط و عدالت را تهدید وجودی علیه جایگاه خود در نظام بینالملل میدانند.
اما نکته مهم آن است که سخن و رویه جناب ظریف نه تنها با منطق قرآنی نسبتی ندارد، بلکه با علم و تجربه روابط بینالملل هم ناسازگار است. در روابط بینالملل میان صلحطلبی مبتنی بر آویزان شدن (Band wagoning)، و باجدهی (Appeasement)، با صلح طلبی مبتنی بر توازن قدرت (Balancing) و بسیج منابع تفاوت و تمایز بسیار است.
دو سیاست نخست از راهبردهای صلحطلبی لیبرال و نگاه چمبرلینی (نویل چمبرلین نخست وزیر انگلستان در آغاز جنگ جهانی دوم) به عرصه بینالملل است و هر دو بعنوان راهبردهای ناکارآمد و منسوخ تلقی میشود که تاریخ روابط بینالملل شاهد ناکارآمدی آن بوده است.
اگر دولتها بدنبال پایان بخشیدن به جنگها و منازعات هستند باید با آماده شدن برای جنگ، دندان طمع رقیب را بکشند. دولتهایی مانع تجاوز تجاوزکاران میشوند که آماده جنگیدن باشند. این درسی بود که تمامی جهان از جنگ جهانی دوم گرفت و نگرش ایده آلیسم لیبرال و ادبیات منسوخ آنان مانند بازی برد-برد را به زبالهدان تاریخ فرستاد. اما اینکه چرا برخی دولتمردان ما بر استفاده از آن منطق و ادبیات اصرار میورزند جای شگفتی دارد.
نگاه آرمانگرایی لیبرال در روابط بینالملل نه تنها به منطق آنارشیک و ماهیت سیاست بینالملل توجه ندارد، بلکه در خصوص منطقه غرب آسیا، اقتضائات این منطقه و تحولی که انقلاب اسلامی در نظم منطقهای وجهانی ایجاد کرده است، نیز درک درستی ندارد و با این چهارچوب نگرش نمیتوان تحلیل صحیحی از وقایع و یا حتی نزدیک به واقع داشت.
واقعیت آن است که ایالات متحده بعد از فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱ در به راه انداختن جنگهای متعددی نقش اصلی را داشته و عامل اصلی در بیثبات کردن غرب آسیا بوده است. همچنین موجب وارد شدن خسارات وسیع و گستردهای به ساکنان منطقه و تخریب کشورهای متعدد بوده و هست.
سیاستگذاران آمریکا حتی در تولید بحران روسیه بر سر اوکراین نیز نقش کلیدی داشتند. هر چند تقریباً در هیچ یک از این درگیریها به موفقیت معناداری دست پیدا نکردهاند. اما واقعیت این است که قدرتهای استکباری مانند لیبرالها سخن میگویند اما همچون رئالها (رئالیست ها) عمل میکنند.
نظامیگری لیبرالگرایان آبرویی برای صلحطلبی لیبرال باقی نگذاشته است که دوستان داخلی ما در حسرت آن نشستهاند. این واقعیت در مورد جمهوری اسلامی سابقه بیشتری دارد و با انقلاب اسلامی شروع گردید.
بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر دولتمردان آمریکا تصریح کردند که لازمه توسعه نظم لیبرال، تغییر در دولت ایران است و مداخله در منطقه را بر اساس طرح خاورمیانه بزرگ طراحی کردند. اما واقعیت نشان داد که قادر به استحاله یا براندازی (Regime change) جمهوری اسلامی نیستند.
از اینرو برخی سیاستمداران آمریکایی بسوی راهبرد مماشات با ایران تمایل پیدا کردند. در مقابل برخی دیگر برای جلوگیری از این سیاست، راهبرد درگیرسازی (engagement) را مطرح نمودند. این راهبرد در مقابله با رقیبی است که از یکسو امکان براندازی او نیست و نمیتوان او را از صحنه رقابت حذف کرد و از سوی دیگر هرگونه مماشات و مصالحه واقعی با او، موجب تقویت، جری شدن و گسترش الگوی وی میشود.
بر این اساس، راهبرد درگیرسازی با تظاهر به بده و بستان، و دادن نقش محدود به رقیب در درون نظم موجود، زمینه تخلیه منابع قدرت رقیب را فراهم میسازد و به تدریج رقیب شکستناپذیر را به سمت استحاله و تغییر مسیر منحرف میکند.
بر اساس این تلقی، سیاست درگیرسازی (یا بنابر ترجمهای که جناب ظریف و دوستان ایشان از واژه engagement به راهبرد تعامل دارند) از دوران اوباما و خصوصا در ارتباط با ایران، مورد توجه آمریکاییها قرار گرفت. در این برداشت از درگیرسازی و تعامل، مذاکره بعنوان ابزاری برای دیپلماسی تلقی نمیشود، بلکه راهبرد و سیاستی مستقل با هدف ناتوانسازی تدریجی از طریق عوامل زیر است:
نخست، کسب و تکمیل اطلاعات؛ به این معنا که مذاکره با دیپلماتها (و نه لزوما رهبران)، موجب کسب اطلاعات سودمندی از برنامههای مهم و وضعیت ایران میگردد که بعنوان تکمیل کننده منابع اطلاعاتی دیگر عمل میکند. از اینرو آنان استدلال میکردند که عدم مذاکره نوعی خود محرومیتی (Self-denial) از دستیابی به اطلاعات است که باید از آن پرهیز شود.
دوم، تلاش برای تغییر ادراک و نگرش مذاکره کنندگان و در نتیجه اعمال نفوذ بر رهبران سیاست خارجی؛ این تغییر نگرش میتواند به طرق مختلف اقناعی صورت گیرد. گاهی با تصویرسازی از وضعیت نامناسب جهانی رقیب، مذاکره کنندگان را در وضعیت فرودستی مینشاند و گاهی با برقراری ارتباطات عاطفی و احساسی، نگرش سیاستمداران رقیب را نسبت به موضع خصمانه خود با چالش مواجه میسازد و در نهایت آنان را به این باور میرساند که میتوان در میدان دشمن، بازی منطقی و معقولی را داشت.
سوم، ارتباط مستقیم با افکار عمومی ایران و القای این تفکر که دولتهای آنان، یا دولتمردان سازشناپذیر آنان، مسئول انزوای جهانی و محرومیتهای تحریمی میباشند. از نگاه آنان تحریمهای اقتصادی هنگامی میتواند تاثیرگذار باشد که بتواند همراه با تحمیل شرایط سخت، احساس فلاکت، بدبختی و فقر را به همراه آورد و همزمان این ادراک را با معرفی افراد و جریانهای سازشناپذیر بعنوان مسببان وضع موجود پیش ببرد. تا از یکسو جلوی تجهیز منابع را بگیرد و از سوی دیگر عامل داخلی را مسبب مشکلات معرفی نماید.
چهارم، ایجاد خودتحریمی یا “خود خلع سلاح سازی” برای ضربه نهایی سخت؛ آمریکا بعد از جنگ ویتنام در هیچ نبردی وارد نشده است مگر آنکه از قبل تلاش نمود تا رقیب را پیش از ورود به صحنه رویارویی مستقیم، خلع سلاح کرده و منابع قدرت او را تخلیه نماید و سپس با یک نبرد صوری، خود را فاتح عرصههای جنگی معرفی سازد. راهبرد درگیرسازی نوعی وارد ساختن رقیب به «خود خلع سلاحسازی» در حوزههای مختلف قدرت از طریق مذاکره و وارد شدن در قراردادها، تعهدات و فرآیندهای محدودیت ساز است تا در نهایت با ضربه نظامی نهایی و کم هزینه رقیب را نابود سازد.
دوستانی که گمان میکنند با بازی در راهبرد درگیرسازی آمریکا میتوان تحریمها را التیام بخشید لازم است اولا به ماهیت این استراتژی و کارکرد آن توجه نمایند و ثانیا اهداف عملیاتی راهبرد درگیرسازی ایالات متحده نسبت به جمهوری اسلامی را بازخوانی نمایند.
آنچه در گزارش «ایلان گولدنبرگ» آمده است به خوبی نشان دهنده چرایی اصرار آمریکا نسبت به ادامه مذاکره با ایران است. بر اساس این سیاست، برجام نیازمند توافقات تکمیلی است که بند غروب تحریمها (sunset clause)، سیاستهای ایران در منطقه و موضوع موشکهای بالستیک ایران را فیصله بخشد و محدویتها و قید و بندهای هستهای ایران را سفتتر و طولانیتر کند.
این واقعیت در بیان سالیوان (جیک سالیوان مشاور امنیت ملی جو بایدن رئیس جمهور آمریکا) نیز مورد تأکید قرار گرفته است که هرگونه تخفیف و تعلیق تحریمها توسط آمریکا ممکن و عملی نیست مگر آنکه این اطمینان حاصل شود که ایران بلافاصله مذاکره دربارۀ توافقات بعدی را آغاز میکند. مذاکراتی که دستکم جدول زمانی توافق را تمدید کرده و به موضوعات راستیآزمایی و موشکهای بالستیک قارهپیما و نفوذ منطقهای بپردازد. مهم آن است که مذاکره خواهی آمریکا با ایران، نه کاهشی بر تحریمها و نه گشایشی در شرایط اقتصادی فراهم نخواهد ساخت بلکه گامهایی برای تخلیه منابع قدرت ایران و برای وارد نمودن ضربه نظامی نهایی میباشد.
و واقعیت مهمتر نقشی است که انقلاب اسلامی در ایجاد نظم بینالمللی جدید بر عهده گرفته است و «هنری کسینجر» در کتاب نظم جهانی با اشاره به این نقش میگوید: واقعیت اصلی این است که مسئله تعامل و مذاکره با ایران ناشی از مشکلات تکنیکی و اختلاف نظر در راستای سیاستها و روشها نیست. بلکه ناشی از رقابت میان دو جهانبینی یا به عبارت دیگر دو نوع الگوی نظم جهانی است.
او پیرامون این تقابل توصیه قابل تاملی را به سیاستگذاران آمریکایی میکند و میگوید: آمریکا باید نقش استثنایی خود را در زمینه تامین ارزشهایش تداوم بخشیده و تقویت کند. تاریخ به کشورهایی که تعهدات و هویت خود را زیر نام مسائل مقطعی تعطیل میکنند رحمی نمیکند.
در خاتمه باید خدمت مدیران سیاست عرض کرد که سادهانگاری مسائل، بلکه مبتذل ساختن موضوعات مهمی که به منافع حیاتی و ملی کشور مرتبط است و معرفی آن به عنوان تقابل دو دیدگاهی که یکی قائل به تعامل با جهان است و دیگری خشن و عبوس و نامهربان با دنیاست، و دنیا را هم در سه کشور اروپایی و آمریکا خلاصه کردن، راه حلی مفیدی برای سرکوب متخصصان دانشگاهی و نادیده گرفتن تجارب بشری و دیدگاه رایج اندیشمندان سیاست بین الملل نیست.
همچنانکه معنای عمیق دیپلماسی و مذاکره را به گپ و گفتهای چرب زبانانه، عشوه و کرشمههای دیپلماتیک و باج دادنهای ساده لوحانه به رقیب تقلیل دادن، پیامدی جز ناکارآمد ساختن دیپلماسی، خالی ساختن ذخایر قدرت و توانمندی کشور در مقابل رقیب و راه را برای سلطه و سیطره او هموار ساختن نخواهد داشت؛ ذخایری که با مجاهدتهای ملت قهرمان و جوانان این مرز و بوم و با خونها و خون دل خوردنهای بیشمار فراهم گشته است.
دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت – الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود.