مشارکت سیاسی زنان به عنوان نیمی از جمعیت جهان از اهمیت برخوردار است، زیرا مشارکت زنان، نیل به توسعه واقعی، تعالی زندگی و کاهش نابرابریها را تسهیل مینماید. البته مشارکت زنان در عرصه عمومی به آگاهی از حقوق و چگونگی اعاده آن، دسترسی به اطلاعات در مورد قوانین، سیاستها، نهادها و ساختارهای حکومتی، تواناییهای فردی، اعتماد به نفس و مهارت برای مواجهه با ساخت قدرت، شبکههای حمایتی و مدلهای نقش، استقلال اقتصادی و دسترسی به منابع مالی دارد.
در کشورهای خاورمیانه، حضور زنان در عرصه سیاسی و نیز مشارکت سیاسی آنان نسبت به مردان پایین بوده که مهمترین دلیل آنها، مردسالارانه بودن ساختار سیاسی کشورهای خاورمیانه و همچنین محدودیتهای عرفی و اعتقادی است و مهمتر از همه نوع نگرش جامعه نسبت به حضور و فعالیت زنان در عرصههای مختلف، میزان مشارکت زنان را تحت تاثیر قرار داده است.
در کشورهای خاورمیانه، حضور زنان در عرصه سیاسی و نیز مشارکت سیاسی آنان نسبت به مردان پایین بوده است که مهمترین دلایل آن، مردسالارانه بودن ساختار سیاسی کشورهای خاورمیانه و همچنین محدودیتهای عرفی و اعتقادی استایران یکی از کشورهای در حال توسعه به شمار میرود که برای رسیدن به توسعه سیاسی ضرورت دارد زمینههای مشارکت سیاسی شهروندان از جمله زنان بیش از پیش افزایش یابد.
«سید علی میرلوحی و همکارانش» در مطالعهای تحت عنوان «فهم جامعهشناختی مشارکت سیاسی زنان در ایران: فراتحلیل بازه زمانی ۱۳۸۷-۱۴۰۰» با استفاده از یک روش فراتحلیل در ۱۴ مقاله، عوامل موثر بر مشارکت سیاسی زنان را مورد بررسی قرار دادهاند که بخشهایی از این پژوهش به شرح ذیل است:
مشارکت سیاسی زنان درجهان
مشارکت سیاسی گروههای اجتماعی کلید توسعه سیاسی یک جامعه است، بدین معنا که به هر میزان مشارکت سیاسی افزایش یابد، توسعه سیاسی نیز افزایش خواهد یافت. در دهه ۱۹۸۰ به جای اصطلاح «زن در توسعه»، اصطلاح «جنسیت در توسعه» به کار گرفته شد و در پی آن در بسیاری از کشورهای جهان سوم راهبردهایی برای مشارکت عملی زنان در توسعه و برطرف شدن این موانع اتخاذ شد.
یکی از این راهبردها، توانمندسازی زنان با تاکید بر این نکته است که مشارکت زنان صرفا به مفهوم بهرهمندی آنان از مزایا و نتایج برنامههای توسعه نیست، بلکه آنان باید در اجرای برنامهها و طرحهای توسعه اقتصادی مشارکت فعالانه داشته باشند.
پس از این رویداد، زلاندنو نخستین کشوری بود که در اوایل سال ۱۹۸۳ به زنان حق رای داد و به تدریج در سایر کشورها نیز این حق اعطا شد.
از دهه هفتاد میلادی، مسایل مربوط به شرکت همه جانبه زنان در فرایند برنامههای توسعه ملی به تدریج وارد دستور کار سازمانهای توسعه و عمران ملی و بینالمللی شد و تا سال ۱۹۸۰ بسیاری از کشورها و سازمانهای بینالمللی مسایل مربوط به زنان را به وضوح در برنامههای توسعه خود قرار دادند.
در مجموع از ابتدای قرن هجدهم میلادی نخستین تحرکهای جنبش حقوق زنان در اروپا آغاز شد و این روند همراه با تحولات گسترده اواخر این قرن یعنی انقلاب کبیر فرانسه، استقلال آمریکا، انقلاب صنعتی، رشد مکاتب فلسفی و سیاسی مختلف مانند مارکسیسم، لیبرالیسم و … به سیر تحول خویش ادامه داد.
در ایران پیشینه واکنش در برابر وضعیت سنتی زنان به اوایل قرن بیستم و به ویژه به جنبش مشروطیت باز میگردد، اما این واکنش از سوی زنان ایرانی، به واسطه عواملی بوده است که در بیرون از ساختار زنانگی این جغرافیا حضور داشته است. یعنی در نتیجه ارتباط با اروپا در اواخر قرن نوزدهم، عرصه فعالیت و مشارکت سیاسی برای زنان تعریف شد.
نخستین حرکت زنان در دوره معاصر پس از شکست ایران از روس در برابر زنان گرجه و یا نخستین حرکت زنان در جنبش تحریم تنباکو و یا تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم و یا مشارکت در تاسیس بانک ملی ایران و موارد دیگر را نباید به مثابه مشارکتی مستقل برای زنان تلقی کرد.
در ایران پیشینه واکنش در برابر وضعیت سنتی زنان به اوایل قرن بیستم و به ویژه به جنبش مشروطیت باز میگردد
بر اساس یافتههای این تحقیق عوامل اثرگذار بر مشارکت سیاسی زنان عبارتند از:
۱- عوامل روانی
-بین متغیر احساس بیگانگی اجتماعی و مشارکت سیاسی زنان رابطه معناداری وجود دارد.
-بین احساس بیمنزلتی و مشارکت سیاسی زنان رابطه معناداری وجود دارد.
-بین احساس رضایت اجتماعی و مشارکت سیاسی زنان رابطه معناداری وجود دارد.
۲- عوامل فرهنگی
– بین سرمایه فرهنگی و مشارکت سیاسی زنان رابطه معناداری وجود دارد.
-بین ساختار پدرسالارانه و مشارکت سیاسی زنان رابطه معناداری وجود دارد.
– بین سطح تحصیلات و مشارکت سیاسی زنان رابطه معناداری وجود دارد.
۳- عوامل خانوادگی
-بین تعلق حزبی-سیاسی خانواده و مشارکت سیاسی زنان ربطه معناداری وجود دارد.
-بین آگاهی اجتماعی خانواده و مشارکت سیاسی زنان رابطه معناداری وجود دارد.
– بین حمایت اجتماعی خانواده و مشارکت سیاسی زنان رابطه معناداری وجود دارد.
– بین انسجام خانوادگی و مشارکت سیاسی زنان رابطه معناداری وجود دارد.
۴- عوامل اجتماعی
-بین مشارکت اجتماعی و اعتماد اجتماعی و مشارکت سیاسی زنان رابطه معنادار وجود دارد.
– بین احساس امنیت اجتماعی و مشارکت سیاسی زنان رابطه معنادار وجود دارد.
۵- عوامل سیاسی
-بین آگاهی سیاسی و مشارکت سیاسی زنان رابطه معنادار وجود دارد.
-بین عضویت انجمنی و مشارکت سیاسی زنان رابطه معنادار وجود دارد.
– بین احساس اثربخشی سیاسی و مشارکت سیاسی زنان رابطه معنادار وجود دارد.
۶- عوامل اقتصادی
– بین درآمد و مشارکت سیاسی زنان رابطه معنادار وجود دارد.
– بین منزلت شغلی و مشارکت سیاسی زنان رابطه معنادار وجود دارد.
– بین سرمایه اقتصادی و مشارکت سیاسی زنان رابطه معنادار وجود دارد.
جمعبندی
مشارکت سیاسی امری حیاتی در توسعه مدنی، تحول در ارزشهای سیاسی، ارتقای پایگاهها اقتصادی اجتماعی (منزلت) زنان تلقی میشود. در ایران مشارکت زنان پس از انقلاب ۱۳۵۸ در قالب انتخاب شوراها، نمایندگان، سطح کابیته دولت به صورت تدریجی افزایش یافته و زنان به کنشگران اصلی در نظام سیاسی تبدیل شدند. مرور مقالات مختلف حاکی از این است که مجموعهای از عوامل مختلف نظیر عوامل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در میزان مشارکت سیاسی زنان اثرگذار است و با بهبود برخی از این شاخصها میتوان مشارکت آنها را به میزان قابل توجهی افزایش داد.
منبع:
سید علی میرلوحی، طاهر عشایری، طاهر جهانپرور و زهرا حسنزاده، « فهم جامعهشناختی مشارکت سیاسی زنان در ایران: فراتحلیل بازه زمانی ۱۳۸۷-۱۴۰۰، مجله جستارهای سیاسی معاصر، سال ۱۳، شماره ۲: تابستان ۱۴۰۱