به گزارش خبرنگار حج و اوقاف آباجان به نقل از ایرنا، هرساله بیش از سه هزار موکب از سوی هموطنان در ایام اربعین فعال شده و در قالب اسکان، پذیرایی، درمانی به زائران حسینی ارائه خدمت می کنند که بخشی قابل توجهی از این تعداد در عراق مستقر میشوند.
خادم حرم است، با او تماس گرفتم؛ تمایلی به صحبت نداشت، می گفت «میترسم ریا شود و ثواب اعمال نیکم هدر برود؛ از خودم نمی گویم نقل خاطره عاشقان مولا را برایتان می گویم… »
با اصرار من لب به بیان خاطرات همراه با کرامات حضرت علی(ع) گشود و بیان داشت؛ از خادمان مستقر در صحن حضرت زهرا (س) حرم امیرالمونین (ع) در شهر نجف اشرف است که در ایام اربعین هر سال با هدف ارائه خدمت به زائران به این شهر مقدس آمده و با استقرار در طبقه منفی ۲ این صحن تا پایان آیین ملکوتی به زائران اربعین خدمت میکند.
حسین علایی ۵۸ ساله موکبدارم، اهل فریدن اصفهان؛ سالهاست به زائران اربعین در عراق با افتخار خدمت می کنم، تا همین جا کافی است؛ بقیه هر چه هست خدمت است برای خانواده امیرالمومنین (ع) برای آقا سیدالشهدا (ع) و مادرشان حضرت زهرا (س) است.
«نام حسین (ع) که میآید روحم سرشار از انرژی و شعف میشود، دلم برای عاشورا و اربعین تنگ می شود، دلم برای نجف و مولا علی (ع) تنگ می شود، از این خانواده کراماتی دیدهام … هر کدام برای خود شاهنامهای است که هر برگ از آن یک جهان خاطره است» .
جان فرزندم را مدیون کرامات مولا علی(ع) هستم
علایی افزود: یکی از روزهای اربعین که در طبقه منفی ۲ صحن مشغول ارائه خدمت به زائران بودم ورود بانویی محجبه و قفس به دست با ۵ کبوتر توجه همه را به خود جلب کرد، من که مسئول اسکان زائران بودم به وی خوشآمد گفتم و از ایشان جویای داستان کبوترها و قفس شدم.
کمی آن صحنه و آن روز را با خود مرور کرد و ادامه داد، بانوی محجبه گفت «هم اکنون سال پنجمی است که از شیراز به همراه کاروان بانوان به زیارت و پابوس آقا امیرالمومنین علی (ع) و ادای نذرم میآیم».
تمایلی به معرفی خود نداشت، اما با چشمان اشکآلود ادامه داد: حدود پنج سال پیش از همه جا ناامید شده بودم و هر لحظه منتظر اجرای حکم اعدام پسر بودم به حرم آقا امیرالمومنین علی(ع) آمدم و از این بزرگوار جان پسرم را خواستم؛ از دنیا بریده بودم و هیچ امیدی نداشتم به جان حسن و حسین(ع) قسمش دادم که تنها بچهام را نجات بده …
دستانش میلرزید و توان ایستادن بر روی پاهای خسته از راه را نداشت و اشک امانش نمیداد و مدام ذکر یا مولا علی(ع) از دهانش ترک نمیشد، میگفت«تنها پسرم در یک نزاع خیابانی متهم به قتل شد و حکم اعدامش صادر و خانواده مقتول کمر همت به اجرای حکم قصاص بسته بودند و به هیچ عنوان رضایت نمیدادند»
با دلی شکسته به شیراز برگشتم
با سوز دلی که داشت ادامه داد: «تنها امیدم دخیل بستن به حرم مولا علی (ع) بود که به ذهنم رسید و راهی نجف شدم و از آقا خواستم دل خانواده مقتول را به رحم بیاورد شاید که راضی شوند و از اجرای حکم منصرف شوند همه را گفتم اما امیدی نداشتم و با دلی شکسته به شیراز برگشتم»
همه دلهره و ترسهایش را در آن زمان درک میکردم، اما می دانستم آقا کرامت داشته است، او توضیح داد: از دست دادن تنها فرزندم هر روز و هر لحظه زجرآور و شکنجه روحی برای خانواده به خصوص من شده بود و هر ثانیه برایم یک عمر میگذشت، چه شب هایی که در تنهایی تا زمان اجرای حکم توانم را گرفته بود، به هیچ چیز و هیچ کسی فکر نمیکردم و امیدی نداشتم اما تا به یاد مولا علی (ع) میافتادم قدری دلم آرام میگرفت، اما نمی دانم چرا فقط امیدوار به کرامات مولا بودم.
پسرم را آزاد کن هر سال میام پابوس
مکثی کرد و گفت: دلم شکسته بود، به مولا گفتم بچهام را آزاد کن هر سال میام پابوس و در هر سال یک کبوتر به ازای هرسال آزادی پسرم رها میکنم. روزگاری بسیار سختی بود تا اینکه روز اجرای حکم فرا رسید و گریه و زجههای من برای جلب رضایت خانواده متقول کارساز نشد و ما را در سحرگاهی برای اجرای حکم با حضور خانواده متقول خواستند.
«شب تا صبح لحظهای خواب به چشمان نرفت، شب بدی بود، ترس، دلهره، اضطراب و هزار فکر از دست دادن تنها فرزندم دیوانه ام کرده بود، اصلا نمی دانم آن شب چطور صبح شد و خود را برای آخرین دیدار یا وداع مادرانه پای چوبه دار دیدم، پاهایم توان حرکت نداشت و می لرزید که یک باره به یاد مولا علی(ع) افتادم، نمی دانم چی صحبتی کردم و به خانواده متقول چه گفتم.
نذر حرم
«زجه میزدم و از امام علی (ع) کمک میخواستم، لحظه های بدی بود، فریاد می زدم اما انگار کسی صدایم نمیشنید، التماس میکردم کسی گوش نمی داد، در اوج ترس و ناامیدی بودم که بیهوش شدم و خود را در بیمارستان دیدم و اما گل و شیرینی در اطراف که همه به من تبریک میگفتند که آقا کار خودش را کرد و در لحظه آخر خانواده متقول رضایت دادند که نمیدانم زبانم برای لحظاتی توان بیان کلمات را نداشت… در قفس را باز کرد و کبوترها را رها کرد.
گریه امان خودم را برید، همان جا نشستم و فقط حس آزادی، رهایی، شوق و ایمان آن مادر را نظاره میکردم، او با مولا عهد بسته بود و وفای به عهد کرده میکرد و هرسال کبوتری بیشتر را به نام مولا در آسمان حرم رها میکرد. حالا دیگر می فهمیدم این همه کبوتر در آسمان حرم امامان ما چه عشقی دارند، نذر می شوند و جلد حرم می شوند.
دنبال من میگردی؟
یاد دلم افتادم که از سه دهه پیش دلم را به عشق مولا رها کرده و به همین حرم مولا گره زده بودم تا خادم زوارش باشم؛ به خودم آمدم از آن مادر سوال بپرسم که دیدم نیست، رفته بود. میخواستم بپرسم که پسرش پابوس آقا آمده است؟، که مرد جوانی به شانهام زد و گفت: دنبال من میگردی؟ گنبد آقا را نشان داد و ادامه داد: او آزادم کرده است؛ مگر می شود هر سال نیایم… اشک امانم نداد…
براساس اعلام مسئولان ایرانی و عراقی در ایام اربعین هر سال حدود ۵ میلیون ایرانی و حدود ۱۵ میلیون عاشقان خاندان عصمت و طهارت از نقاط مختلف جهان برای حضور در راهپیمایی بین المللی اربعین حسینی وارد خاک عراق شده و در کربلای معلی گرد هم میآیند.